۱۳۹۰ آبان ۱۵, یکشنبه

نوشته های دوقطبی

بعضی وقتها فکر میکنم اگه این فرصت نوشتن رو هم ازم میگرفتن چیکار باید میکردم؟! این مدت که توی اون دیار بودم و دسترسی به اینترنت اونم تازه از مدل فیلتر شده اش گاه گداری امکان پذیر بود، به این مسئله خیلی فکر میکردم. بعضی آدما یاید حرف بزنن تا احساس آرامش بهشون دست بده، بعضیها باید بخورن، بعضیهای دیگه مینوشن، بعضیها به قولی "سنگین" کار میکنن و به اون شکل به آرامش میرسن، من اما باید بنویسم! همونجور که قبلاً هم شاید یکبار بهش اشاره کرده باشم، وقتی شروع به نوشتن میکنم خودم هم نمیدونم راجع به چی میخوام بنویسم. نویسنده نیستم و هرگز همچین اجازه ای رو به خودم نمیدم که اسم مقدس نویسنده رو روی خودم بذارم، بنابرین مثل اونها هم که شاید روزها و ماهها روی یک نوشته تعمق میکنن، نیستم. سرانگشتانم خودشون روی دگمه ها حرکت میکنن و به اونجا که افکارم میخوان منو میبرن، درست مثل جلسۀ احضار روح که توی این چند هفته برای اولین بار شاهد یک کدومش بودم. میگفتن که اون استکان مقلوب که حضار سرانگشتها رو روش میذارن، بعد از حاضر شدن روح خود به خود شروع به حرکت روی کلمات میکنه... شاید هم انگشتان من پیغامهای روح من رو روی دگمه ها مرقوم میکنن!
کی میدونه که در اعماق روحش چی میگذره؟ توی اون عمق، اندیشه های مختلف از همه نوعش یافت میشه. و وقتی امکان تریبون آزاد به روح داده میشه، دیگه نمیشه فیلترش کرد، اون هر چه میخواهد دل تنگش میگه! میدونم که عزیزانم که از صمیم دل دوستشون دارم و میدونم که این مهر دو طرفه است، گاهی دلشون میخواد که من افکار منفی رو کنار بذارم و فقط مثبت فکر کنم! ولی تا اینجای زندگی، به من ثابت شده که به هیچ وجه زندگی هرگز یک قطبی نبوده و هرگز هم یک قطبی نخواهد شد! زندگی مثل خیلی چیزای دیگه توی طبیعت دو قطب داره: گاهی مثبته و گاهی هم منفی... بنابرین اگر خوانندۀ نوشته های این حقیر که قدم رنجه میکنه و با سر زدنش به این خونۀ مجازی تاریک، اینجا رو منور میکنه،  گاهی احساس میکنه که نوشته های عموناصر بار منفی داره و شاید هم آکنده از غمه، این رو به عموناصر ببخشاید، چون عموناصر هم که از پوست و گوشت و استخون درست شده، مثل باقی موجودات زندۀ این کرۀ خاکی، بالا و پایین داره :( ... و نوشته هاش دوقطبی هستند!

هیچ نظری موجود نیست: