۱۳۹۰ آبان ۲۳, دوشنبه

"آقای هالو"

هفته ای جدید آغاز شد، هفته ای که همراه با افکار تازه است، همراه با دغدغه های تازه. میدونم که هفتۀ خسته کننده ای رو در پیش رو دارم، از یک طرف سر کار کاملاً تنها هستم و از طرف دیگه هم دوست خوبم به مسافرت رفته. توی این مدت اخیر حداقل یک بار در روز رو با هم حتماً تماس داشتیم حتی اگر فرصت نمیکردیم همدیگر رو ببینیم. ولی خوب همینجوره دیگه، همیشه که زندگی یک جور نیست! بالاخره بعضی وقتها باید خسته کننده بشه تا آدم قدر روزای خوبش رو بدونه :)
امروز سر ناهار شنیدم که همکارها دارن راجع به کریستمس و کادو دادن و این جریانا صحبت میکنن. اولش فکر کردم که اینا هم عجب حال و حوصله ای دارن که از الان به فکر این موضوع افتادن! بعدش تقویم رو نگاه کردم دیدم، ای بابا، زمان زیادی هم نمونده! کلش چند هفتۀ دیگه مونده و تا چشم به هم بزنیم، سر و سراغ اون تعطیلات هم پیدا میشه. ولی چه تعطیلاتی! امسال همۀ روزهای مثلاً تعطیل افتاده به آخر هفته ها که خودش در اصل تعطیله، یعنی اگه کسی بخواد تعطیلات درست و حسابی داشته باشه، باید کلی از مرخصی سالیانه اش استفاده کنه. خدا رو شکر من چند روزی رو باید بالاجبار بگیرم و در واقع تأثیر چندانی برای من نداره...
بعد از چندین سال سرانجام میتونم تعطیلات رو اونجایی که دلم میخواد بگذرونم، دور از هر استرسی و همنشینی با کسایی که جداً میتونم بگم به پشیزی نمی ارزن! الحق که ثابت کردن که چقدر آدمای بدی هستن! توی اون سالا همه اش با خودم فکر میکردم که چرا اینا با کسی معاشرت ندارن و علی رغم ادعاهای پوچشون که "ما هر کسی رو توی خونه مون راه نمیدیم..." الان مثل روز برای من روشن شده که واقعیت کاملاً نقطۀ مقابله، یعنی کسی نمیخواد باهاشون رفت و آمد کنه، برای اینکه هر کی که یکبار باهاشون برخورد داشته باشه متوجه میشه که از چه قماشی هستن: مادی، پول پرست، از دماغ فیل افتاده و پر از عقده های رنگ و وارنگ! کی میخواد با همچین کسایی معاشرت داشته باشه؟! فقط عموناصر هالو هست که این همه سال تونست طاقت بیاره و اینا رو تحمل کنه... نمیدونم، راستش  گاهی فکر میکنم که خوبی کردن در حق یک همچین آدمایی در اصل بدی کردن به کساییه که لایق خوبی هستن و آدم براشون کم میذاره! آدم به خیال خودش داره انسانیت میکنه، در حالیکه در ساده انگاری خودش کسی نیست به جز "آقای هالو"!

۱ نظر:

ناشناس گفت...

ناصرجان هالو تو نیستی ،اونائی هستن که بقیه رو هالو فرض میکنن ،از همون اولش ;هم تو میدونستی هم بقیه، تو از ترس تنهائی تو چاه افتادی بقیه هم به احترام تو چیزی نگفتن ،و گرنه تو کجا و اونا ها کجا ،تو مرد سالم و صادقی بودی که همه زنها آرزوشو داشتن اما اون چی ؟ اون از ظاهر ، اون از باطن ،اون از عقبه ،خلاصه آنچه بدها همه دارند اون یک جا داشت ،پول و پلا شون هم حالا معلوم شد از کجا اوردن ،از سر کیسه کردن آدمهای ساده ،مال مردم رو خوردن ،دزدی و کلاه برداری که شاخ و دم نداره ،خلاصه که یکی بخور صدتا شکر کن که جستی ،اونا را بسپار به دست اول خدا بعد هم ما ، یه وییالونی براشون کوک کردم که بعدن صداش در میاد ،صبر کن و گوش کن