۱۳۹۰ آبان ۱۵, یکشنبه

خطۀ سبز

هوا طبق معمول این شهر ابری و گرفته است که برای این شهر اصلاً چیز غریبی نیست. ولی سرما به معنای واقعی خودش هنوز نیومده. یاد چهارده پونزده سال پیش افتادم که همین موقعها، یا حداکثر دو سه هفتۀ دیگه چنان برفی اومد که همۀ شهر رو به مدت یک هفته فلج کرد. بعضی از همکارهای پزشک که باید به هر قیمتی شده سر کار میومدن، اسکی ها رو در آوردن و خودشون رو کشون کشون به سر کار رسوندن...
با اینکه سفر اخیر رو خیلی خوب برنامه ریزی کرده بودم و لیست کاملی از چیزایی رو که باید میبردم درست کرده بودم، ولی یک چیزی رو از قلم انداخته بودم: دوربین! امیدوارم که عزیزان عکسهایی که توی این مدت گرفتن رو برام بفرستن :) با این وصف با گوشیم چند تا عکسی گرفتم. داشتم امروز اون عکسها رو یک نگاهی بهشون مینداختم، دیدم با هوای امروز زیاد بی مناسبت نیستن، عکسهایی که یادآور خاطرات خوب اون چند روز در کنار عزیزان در دیاری هستن که همیشه بوی خاک آبایی رو میده. جالب اینجاست که وقتی بچه بودم و گاهی برای تفریح به اون خطۀ سبز میرفتیم، یک همچین احساسی بهش نداشتم! الان هر چی سنم بالاتر میره ارادت بیشتری به اونجا پیدا میکنم و دلم براش خیلی تنگ میشه... احساس غریبیه!


هیچ نظری موجود نیست: