‏نمایش پست‌ها با برچسب زبان. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب زبان. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۵ بهمن ۶, چهارشنبه

هنر هفتم وطنی

تا اونجایی که به یاد دارم و توان این رو دارم که اطلاعات رو از سلولهای حافظۀ مغز استخراج کنم، همیشه ارتباط خیلی خوبی با دنیای هنر داشتم، علی الخصوص هنر هفتم یا همون سینما. از همون دوران کودکی تشنۀ دیدن فیلمها و سریالهای تلویزیونی بودم و از همون ابتدا هم تعصب خاصی نسبت به اینکه فیلم کجا ساخته شده و زبون اصلیش چیه، نداشتم. مهم این بود که برام گیرایی داشته باشه و به طریقی خلاصه به دلم بشینه. در اون دوران فیلمها یا وطنی بودن و یا هالیوودی و مثل امروز امکان دیدن فیلمهای به اصطلاح "آلترناتیو" یا همون متفاوت زیاد وجود نداشت. امروزه با وجود امکانات خیلی زیاد و گوناگون آدم بالاخره به هر جون کندنی هم که باشه هر فیلمی رو که به طور جدی دنبالش بگرده پیدا میکنه.
وقتی در عنفوان نوجوونی مجبور به ترک وطن شدم سالها از فیلمهای وطنی دیگه به دور موندم. نمیتونم بگم که این جریان خواسته بود و من دانسته انتخابش کردم. اینطور پیش اومد، به هزار دلیل که برای مطرح کردنشون اینجا دلیل خاصی نمیبینم، تنیجه اش این شد که به جز چند تا فیلم، که اون هم در دیدارهایی که از وطن داشتم، رو نتونم ببینم... و باید اعتراف کنم که خودم هم دیگه به طور جدی به دنبال دیدن این فیلمها نرفتم.
تا اینکه چند سال پیش زندگی من رو در مسیری قرار داد و باعث شد که دوباره به این دنیا که سالیان سال ازش دور بودم راه پیدا کنم. اولش برام خیلی عجیب و بیگانه بود. از همه مهمتر زبون بود که حس میکردم خیلی ازش دور شدم با اینکه خودم آگاهانه خیلی سعی کرده بودم که معلومات ادبیم رو به روز نگه دارم، ولی زبان به طرز وحشتناکی دینامیکه ودر حال تغییر و تحول. اگر غفلت کنی و مدت زیادی ازش دور بمونی، چنان فاصله ای بین تو و اون زبون میفته که از بین بردنش مستلزم ماهها و شاید هم سالها همت باشه، حتی اگر اون زبون، زبون مادریت باشه ... خلاصه که اولش خیلی برام سخت بود ولی به مرور زمان تونستم اون فاصله رو کمتر و کمترش کنم.  حالا دیگه چندین ساله که سعی میکنم فیلمهای وطنی خوب رو از دست ندم و حتماً ببینمشون. این نه تنها به خاطر اینه که از دیدن فیلمهای خوب و ارزنده لذت میبرم، بلکه چون  باعث میشه که از زبون و ادبیات رایج اون خاک دور نیفتم!
دیروز خبر کاندید شدن فیلم دیگه ای از وطن رو در اسکار شنیدم که جداً برام خیلی مسرت بخش بود: فیلم فروشنده آقای فرهادی. خودم هنوز موفق به دیدن این فیلم نشدم ولی مطمئن هستم که به مانند دیگر فیلمهای این کارگردان با استعداد زیبا و پرمعناست واین فیلم با به کار گرفتن دو تا از بهترین هنرپیشه هایی که الان در سطح اون دیار مطرح هستن، به یقین شانس زیادی داره تا بار دیگه این جایزه رو از آن خودش بکنه، هر چند که متأسفانه کلی "جریانهای دیگه" همیشه پشت اهداء این جوائز خوابیدن و اونا رو به نوعی تحت الشعاع خودشون قرار میدن! 

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۱, پنجشنبه

همزیستی مسالمت آمیز

زبون ما از اون زبونهاییه که توش مذکر و مؤنث وجود نداره! آیا این دلیل بر اینه که تساوی زن و مرد توی فرهنگ ما بیشتر از مثلاً اروپاییهاست که توی اکثر زبوناشون حداقل دو تا جنس هست، اگر بیشتر نباشه؟...
بحث جنس توی زبون، توی این کشور این روزا خیلی داغه. توی زبون اینا برای اشاره به سوم شخص دو تا ضمیر وجود داره، یکی برای مذکر و یکی دیگه هم برای مؤنث. چند وقتی هست که دارن سعی میکنن که یک ضمیر اشارۀ من درآورد رو وارد زبون کنن تا در متون به جای استفاده از ضمائری که حالت خنثی ندارن، ازش استفاده کنن تا "حتی در متنها هم برابری زن و مرد با هم رعایت بشه"! خلاصه که سر این یک کلمه که آیا باید به طور رسمی وارد زبون بشه یا نه، تمام رسانه ها و مردم به شکلی مچل این جریان شدن...
یکی نیست که به اینا بگه آخه آدمهای حسابی با وارد کردن یک لغت جدید به زبونتون که زن و مرد با هم برابر نمیشن، یا به عبارت بهتر حقوقشون با هم مساوات پیدا نمیکنه! هنوز هم که هنوزه توی این کشور که ادعاشون در مورد تساوی دو جنس شاخ غول رو شکسته، دستمزد مرد و زن توی بازار کار به یک اندازه نیست، هنوز هم توی محیطهای کاری در حقشون اجحاف میشه و درآمدشون از مردان همپایه اشون به مراتب کمتره، فقط به خاطر اینکه اونا در دوران بارداری احتمالیشون برای کارفرما ضرر محسوب میشن! اونوقت با یک کلمه میخواین حقوقشون رو احقاق کنین؟! راستش گاهی اوقات فکر میکنم که اینا خوشی زیر دلشون میزنه و از نداشتن غم و غصه حوصله اشون اونقدر سر میره که نمیدونن چیکار کنن، و در انتها به صحرای کربلا میزنن :)
بعدش هم که اصلاً کی گفته که زن و مرد با هم یکی هستن؟! حقوقشون باید یک جور باشه و هیچ تبعیضی نباید بین این دو جنس بشه، کاملاً صحیح، ولی این دو جنس رو انگار خدا از دو ریشۀ متفاوت خلق کرده! این دو جنس هرگز با هم برابر نیستن، هیچ چیزشون، نه ظاهرشون و نه باطنشون، نه آناتومی و نه فیزیولوژی و نه روانشناسیشون، هیچ چیزشون با هم یک جور نیست! اصلاً انگاری این دو جنس از دو سیارۀ گوناگون پا به این کرۀ خاکی گذاشتن! تفاوتها رو باید پذیرفت چون چاره ای به جز این نیست! همۀ ما در انتها انسانیم. ما انسانها محکوم به زندگی توی این کره هستیم و بنابرین بهترین راهش اینه که با هم همزیستی مسالمت آمیز داشته باشیم! و لابد الان میپرسین که چطور، وقتی هنوز بعد از میلیونها سال کسی نتونسته به این سؤال جواب بده... و من بهترین جوابی که برای این سؤال ابدی و ازلی دارم اینه: همزیستی مسالمت آمیز = زیستن مسالمت آمیز در این کره در کنار یکدیگر و دور از یکدیگر... و جواب فقط همین است، عموناصر :)

۱۳۹۱ فروردین ۳۰, چهارشنبه

انعطاف پذیری

انعطاف پذیری یکی از اون کلمه هاییه که خیلی خوشم میاد ازش، یا به قول جوونای امروزی یا حتی دیروزی خیلی "دوست دارم" :) راستش اون موقع که به ما زبون یاد میدادن فرقی اساسی بود بین "خوش آمدن" و "دوست داشتن"، ولی متأسفانه این زبون لعنتی انگلیسی که از جنگ جهانی دوم به بعد به هزار زور و کلک به دنیا به عنوان زبون جهانی نه تنها حقنه شد، بلکه کلی از زبونها رو به اشکال مختلف تحت تأثیر خودش قرار داد! مطمئن هستم که این "دوست داشتن" هم ترجمه ای ناخودآگاه از اون زبونه که با زور و کلک مثل خیلی دیگه از اصطلاحات وارد زبون ما شده...بگذریم :)
در مورد انعطاف پذیری میگفتم. خاصیتیه که به خصوص در مورد آدما بسیار پسندیده است و به یقین این فقط نظر عموناصر نیست :) وقت هم میتونه انعطاف پذیر باشه، منظورم وقت کاریه و به عبارت بهتر ساعت کاریه. نمیدونم آیا این سیستم خاص این کشوره یا شاید هم جاهای دیگه وجود داشته باشه! یعنی اینکه در یک چهارچوب معینی هر ساعتی که دلت خواست بیای سر کار و هر ساعتی هم که خواستی بری. اگر بیشتر از هشت ساعت در روز کار کردی این ساعتات جمع میشه و برات امتیاز مثبت میشه و اگر هم کمتر کار کردی از اون ساعتها کاسته میشه. توی محیط کاری ما الان سالیان ساله که این سیستم رو جا انداختن و فکر میکنم که کارکنان هم خیلی از این جریان راضی باشن. فقط برای اینکه آزادی دیگه خیلی هم از حد نگذره و به قول معروف شلم شوربا نشه، گفتن که سالی چند بار میان و این "بانک ساعتهای ذخیره شده" رو کنترل میکنن. اگر از یک تعداد ساعتی بیشتر باشه بهت میگن زود از این ساعتها استفاده کن، بخوانید سر کار نیا:)، اگر هم زیادی منفی باشه، میگن اضافه کاری کن وگرنه سر ماه از حقوقت کسر میکنیم!
خلاصه، آخر هفتۀ دیگه دوباره زمان کنترله... و به عموناصر گفته شده که بیشتر از بیست ساعت اضافه داری و در عرض این دو هفته باید از دستشون "خلاص" بشی، عجب توفیق اجباریی :) نتیجتاً این حقیر دیگه از اول این هفته مجبورم روزها بعد از ناهار با دلی پر از درد و آهی جگرسوز در سینه، از همکارها خداحافظی کنم، به خدای بزرگ بسپرمشون تا روز بعد... ای وای بر من که چقدر زندگی سخته بعضی اوقات...D: