فصل، فصل سرماست و سرماخوردگی! با اینکه هوا اونقدری هنوز سرد نشده، ولی از گوشه و کنار آدم میشنوه که همه یکی یکی دارن به نوعی سرماخوردگی دچار میشن، اپیدمیه انگار! ولی از اون اپیدمی بدتر یکی دیگه هست که ماه و فصل و تابستون و زمستون سرش نمیشه! از دیروز با هر کسی که صحبت کرده ام به شکلی دچار این اپیدمی خانمانسوزه! لابد الان از خودتون میپرسین که عموناصر داره راجع به چی صحبت میکنه؟! نکنه خودش هم ناخوشه و داره هذیون میگه؟! ولی نه! خدا به سر شاهده که حالم خیلی خوبه و هیچ ناخوشیی گریبانگیرم نشده. در سلامت کامل جسم و روان هستم. اون اپیدمیی که منظورمه، مشکلات با همسرانه که نمیدونم چرا مثل خوره به جون نسل ما افتاده و داره با تیشه ریشه و شالودۀ همۀ خانوداه ها رو به هم میریزه! آخه بابا، چه اتفاقی داره توی جوامع بشری میفته؟! اونایی که سر از آمار و احتمالات درمیارن بشینن حساب کنن. منی که در طول هفته شاید فقط چند دوست و آشنا رو بیشتر ملاقات نمیکنم، احتمالش چقدر هست که به هر کسی که برخورد میکنم، یک جای کار باید بلنگه؟! ما آدما چه امون شده آخه؟! پس کجاست عشق و عاطفه؟ کجاست انسانیت؟ کجاست مهر و وفا؟! یعنی همۀ اینا فقط مال توی کتاباست؟ یعنی هر چی که به ما توی دوران کودکیمون یاد دادند دروغ محض بوده؟ یعنی میخواستن فقط سر ما رو شیره بمالن؟ یا خودشون هم نمیدونستند که سر اونا رو قبلاً یک شیرۀ حسابی مالیده بودن و خودشون هم باورشون شده بود؟!...
جداً دردناکه و برای من تراژیکه که وقتی اینارو میشنوم، اولاً چیزی که به ذهنم میرسه اینه که: پسر، عجب شانسی آوردی تو! برو یکی بخور و هزار تا صدقه بده که جستی! وگرنه خدا میدونه که تا کی تو هم باید اسیر این جریانا باقی میموندی...
ازم خواسته شد که دیگه راجع به گذشته ها ننویسم، ولی من فکر میکنم که تا اونجاییکه در توانمه باید بنویسم! باید بنویسم تا هیچوقت دیگه یادم نره! باید بنویسم تا دیگه هرگز فراموش نکنم که الان چقدر خوشبخت هستم، چون خودم آقای خودم هستم، خودم برای خودم و برای زندگی خودم تصمیم میگیرم. از گذشته ها باید بنویسم تا هرگز از یاد نبرم که کی بودم و چی کار کردم. باید بنویسم تا حتی برای یک لحظه از ذهنم این موضوع بیرون نره که به جز خوبی در حق این ملعونا نکردم، تا هرگز حتی برای ثانیه ای به ذهنم خطور نکنه که ترحم کنم! دوران ترحم دیگه برای عموناصر به سر رسیده! ترحم هم اگر بخواد بکنه در حق کسایی خواهد کرد که لیاقتش رو داشته باشن، برای اونا عموناصر از جون و دل مایه میذاره و خواهد گذاشت، ولی برای اونایی که شب و روز نشستن و دارن شور میکنن که از چه راهی و از چه طریفی میتونن کاری بکنن که اگه شده فقط یک تک شاهی کمتر از کیسه اشون بره، برای اینها عموناصر دیگه قلبی از سنگ خواهد داشت... عموناصر سابق مرد!
جداً دردناکه و برای من تراژیکه که وقتی اینارو میشنوم، اولاً چیزی که به ذهنم میرسه اینه که: پسر، عجب شانسی آوردی تو! برو یکی بخور و هزار تا صدقه بده که جستی! وگرنه خدا میدونه که تا کی تو هم باید اسیر این جریانا باقی میموندی...
ازم خواسته شد که دیگه راجع به گذشته ها ننویسم، ولی من فکر میکنم که تا اونجاییکه در توانمه باید بنویسم! باید بنویسم تا هیچوقت دیگه یادم نره! باید بنویسم تا دیگه هرگز فراموش نکنم که الان چقدر خوشبخت هستم، چون خودم آقای خودم هستم، خودم برای خودم و برای زندگی خودم تصمیم میگیرم. از گذشته ها باید بنویسم تا هرگز از یاد نبرم که کی بودم و چی کار کردم. باید بنویسم تا حتی برای یک لحظه از ذهنم این موضوع بیرون نره که به جز خوبی در حق این ملعونا نکردم، تا هرگز حتی برای ثانیه ای به ذهنم خطور نکنه که ترحم کنم! دوران ترحم دیگه برای عموناصر به سر رسیده! ترحم هم اگر بخواد بکنه در حق کسایی خواهد کرد که لیاقتش رو داشته باشن، برای اونا عموناصر از جون و دل مایه میذاره و خواهد گذاشت، ولی برای اونایی که شب و روز نشستن و دارن شور میکنن که از چه راهی و از چه طریفی میتونن کاری بکنن که اگه شده فقط یک تک شاهی کمتر از کیسه اشون بره، برای اینها عموناصر دیگه قلبی از سنگ خواهد داشت... عموناصر سابق مرد!
۲ نظر:
متاسفانه باید بگم با شما هم عقیده هستم ،این روز ها همش داریم اخبار ناراحت کننده از زندگیهای مشترک میشنویم ،مشگل ریشه دار تر از این حرفا است که یه جای کار بلنگه،هر چی امکانات بیشتر میشه ،آدما کم حوصله تر میشن ،هر چی زندگی راحت تر میشه مردم پر توقع تراز آب در میان ،خلاصه بد زمونه ای شده ، یکی سر پیری میگه fun نداره، اون یکی دیگه هم یه بهانه دیگه میاره ،به این چیزا کار ندارم ،اما یادمه اون قدیم ندیما توی کتاب دینی جمله ای از امام حسین امده بود ، که خیلی به دلم نشته بود،""اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید"""،حرف من اینه اگه تفاهم ندارید و جدا میشید ، عشق و احساس طرف و از بین میبرین ،عمرشو تلف میکنین ok قبول ،اما دیگه بعدش لجن پراکنی نکنید،دروغ نگین،مال طرفو بالا نکشید، چرت و پرت نگین ،خلاصه مثل آدم جدا بشید البته میدونم برای بعضی ها خیلی سخته!!!!!!!
منم با نظر قبلی کاملا موافقم میدونی...این روزها بیشرفی و پستی خیلی اپیدمی پیدا کرده
ارسال یک نظر