۱۳۹۰ دی ۱, پنجشنبه

زمستان است

پاییز سرانجام رفت، با تمام زیباییهاش و با تمام زشتیهاش! و زمستون سر رسید... امروز اولین روز زمستون، اولین روز از این آخرین فصل ساله... زمستون نشونۀ سرماست، سرمایی که قلب آدما هم توش منجمد میشه، ولی من اصلاً سرمایی حس نمیکنم! درونم آکنده از گرماست، سرشار از بهاره  و مالاماله از حرارت تابستون... آرزو کرده بودم که هرگز نبینمت  و آرزوم برآورده شد چون هرگز ندیدمت... چون برام وجود خارجی نداشتی و هرگز تا زنده ام نخواهی داشت! این بهترین هدیه ای بود که زمستون امسال برام به ارمغان آورد!... حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است.


شهرام ناظری - زمستان است

...
منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم
منم من، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ی ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم
حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است

من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است.

...
مهدی اخوان ثالث

هیچ نظری موجود نیست: