روز چهارشنبه است و وسط هفتۀ کاری در این دیار. اینجایی ها به این روز میگن "شنبۀ کوچک"! علتش هم البته زیاد واضح نیست برای کسایی که اینجا زندگی نکردن. برای اون دسته از کسایی که توی کشورهایی که روزهای کاریشون از دوشنبه شروع میشه و با جمعه به پایان میرسه، زندگی نکردن، باید یک توضیح مختصر بدم. اینجا معمولاً چون جمعه آخرین روز کاریه، بنابرین اولین روز تعطیلشون، روز شنبه میشه. خیلی ها که قصد گردش و تفریح دارن، روز شنبه رو انتخاب میکنن و مثلاً به کافه و رستوران و شبگردی میرن، چون روز بعدش یکشنبه است و مشکلی از نظر نوشیدن مشروبات ندارن. این رسم و رسومی بود که به ما موقع ورودمون به اینجا گفتن. اون موقعها معمولاً وسط هفته کسی بیرون نمیرفت. ولی توی سالهای اخیر که عادتهای اینا کلی تغییر کرده و بیرون رفتنشون به نسبت سابق بیشتر شده، یک عده ای دیگه این جرئت رو به خودشون میدن که توی هفته هم به "الواطی" برن! و حدس بزنین که چه روزی رو انتخاب میکنن؟ بله، روز چهارشنبه رو :) به هین خاطر خلاصه این اسم شنبه کوچولو رو روش گذاشتن!
عموناصر از قدیم هم زیاد اهل الواطی نبود و نیست، بنابرین فرق زیادی بین روزهای هفته براش وجود نداره! شنبه و چهارشنبه حداقل از این نظر توفیر زیادی براش ندارن :) یادمه یکبار یکی که تازه از وطن اومده بود و هنوز آخرین اصطلاحات دست نخوردۀ اونجا توی ذهنش بود به عموناصر لقب "بچه مثبت" رو داد :) حالا نمیدونم واقعیتش، این لقب جنبۀ مثبت داره یا نه؟ چون مصطلحات جدید اون دیار اینقدر برای ماها که مدت مدیدی دور بودیم، از ذهنمون دور هستن، که فهمیدن معنای واقعیش برامون گاهی خیلی ثقیل به نظر میرسه! از دوستایی که اونجا زندگی میکنن باید کمک گرفت و این اصطلاح رو به نحو احسن ترجمه کرد :)... ولی از مزاح گذشته، اینقدر کلمات و اصطلاحهای جدید وارد زبون ما شده که آدم جداً بعضی وقتا احساس کاملاً بیگانگی با زبون مادری خودش رو میکنه. به خصوص زبونی که جوونا صحبت میکنن. یک جوونی که البته خودش هم مدت زیادی اینجاست و مرتب به وطن سری میزنه میگفت: با اینکه مرتب با دوستا اونطرف در تماسم ولی وقتی به اونجا میرم رفته رفته حس میکنم که همۀ حرفهاشون رو متوجه نمیشم! پیش خودم گفتم که وقتی خود جوونا سر از حرفهای همدیگه در نمیارن، خدا به داد ما "دایناسورها" برسه...:)
عموناصر از قدیم هم زیاد اهل الواطی نبود و نیست، بنابرین فرق زیادی بین روزهای هفته براش وجود نداره! شنبه و چهارشنبه حداقل از این نظر توفیر زیادی براش ندارن :) یادمه یکبار یکی که تازه از وطن اومده بود و هنوز آخرین اصطلاحات دست نخوردۀ اونجا توی ذهنش بود به عموناصر لقب "بچه مثبت" رو داد :) حالا نمیدونم واقعیتش، این لقب جنبۀ مثبت داره یا نه؟ چون مصطلحات جدید اون دیار اینقدر برای ماها که مدت مدیدی دور بودیم، از ذهنمون دور هستن، که فهمیدن معنای واقعیش برامون گاهی خیلی ثقیل به نظر میرسه! از دوستایی که اونجا زندگی میکنن باید کمک گرفت و این اصطلاح رو به نحو احسن ترجمه کرد :)... ولی از مزاح گذشته، اینقدر کلمات و اصطلاحهای جدید وارد زبون ما شده که آدم جداً بعضی وقتا احساس کاملاً بیگانگی با زبون مادری خودش رو میکنه. به خصوص زبونی که جوونا صحبت میکنن. یک جوونی که البته خودش هم مدت زیادی اینجاست و مرتب به وطن سری میزنه میگفت: با اینکه مرتب با دوستا اونطرف در تماسم ولی وقتی به اونجا میرم رفته رفته حس میکنم که همۀ حرفهاشون رو متوجه نمیشم! پیش خودم گفتم که وقتی خود جوونا سر از حرفهای همدیگه در نمیارن، خدا به داد ما "دایناسورها" برسه...:)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر