روزا میگذرن و رفته رفته زندگی به حالت عادی خودش برمیگرده. دوستان و عزیزان مرتب به هر طریقی جویای احوال من هستند که خودش بزرگترین دلگرمی توی زندگیه! چند وقت پیش سر کار، سخنرانیی بود که داوطلبانه برای شنیدنش ثبت نام کردم، یعنی عنوانش برام جالب بود: خوشبختی، معنا و اخلاق. سخنران بیشتر عمرش رو در مورد خوشبختی تحقیق کرده بود و دهها کتاب در این مورد نوشته بود. سخن در این باب و اینکه هدف اصلی توی زندگی چیه روند، و اینکه تحقیقات ثابت کرده که چه چیزایی باعث میشه که آدم احساس خوشبختی کنه. قصد ندارم همۀ حرفاش رو اینجا بازگو کنم، فقط این برام جالب بود که در مقام اول لیست نه پول بود، نه مقام، نه خونه و نه ماشین... روابط بود! داشتن کسایی که به آدم اهمیت بدن و آدم رو دوست داشته باشن و آدم اونا رو دوست داشته باشه، داشتن کسایی که آدم بتونه چشم بسته بهشون اطمینان بکنه، بدون قید و شرط... و در اینجاست که آدم قدر عزیزانش رو باید بیشتر بدونه، اونایی که بی چون وچرا دوستت دارن، اونایی که به زندگیت فقط با بودنشون گرما میبخشن: معنای زندگی در اینه... و بدین شکل بدون اینکه خودم هم متوجه باشم جواب اون دوست رو که چند روز پیش پرسشی در این زمینه کرده بود دادم... آره، برادر، معنای زندگی چیزی به جز مهر و محبت نیست... و عموناصر به لانه بازمیگردد، عموناصری که تمام اعتقادش رو به عشق و عاطفه از دست داده بود... هله لویا! معجزه ای رخ داد و من شفا یافتم... آمین، یا رب العالمین!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر