مدتها بود که راجع به فیلم جدایی نادر و سیمین شنیده بودم، ولی فرصت نشده بود که بگردم ببینم آیا به سینماهای اینجا اومده یا نه! تا هفتۀ پیش که دوستی رو ملاقات کردم. گفت که رفته و این فیلم رو دیده و خیلی ازش تعریف کرد. میگفت که ولی به درد من و تو نمیخوره:) گفتم چرا؟ گفت که همش صحبت از جدایی و بچه و از این حرفهاست. فکر میکردم که همون یک روز روی اکران بوده و از دستش دادم، تا اینکه دیروز که رفته بودم به عادت ماهیانه صفایی به زلف بدم، از آرایشگر شنیدم که هنوز روی اکرانه و میشه رفت دید...
فیلم بسیار پرمعنایی بود و سازنده مسائل اجتماعی زیادی رو توش گنجونده بود، مسائلی که برای کسایی که توی اون دیار زندگی میکنن اصلاً عجیب نیستن و هر روز باهاشون دست و پنجه نرم میکنن. طلاق و جدایی یک بخش زندۀ اون جامعه شده! یادمه اون موقعها که من بچه بودم و اونجا زندگی میکردم، کلمۀ طلاق تابویی بود که حتی آوردن اسمش جزو ممنوعات بود. نمیگم وجود نداشت ولی کسی راجع بهش صحبت نمیکرد. اکثریت جامعه بر این عقیده بودن که همیشه راه حل برای مشکلات زناشویی وجود داره و همین شاید باعث میشد که مردا به یک شکل و زنا به شکل دیگه تمام هم و غمش رو صرف این میکردن که زندگی رو از اونی که هست سخت تر نکن، و البته همیشه بچه ها عاملی بودن که خانواده ها از هم نپاشن. و میدونم که در این میون معمولاً زنا بیشتر فداکاری میکردن و برای اینکه بچه هاشون هم پدر و هم مادر بالاسرشون باشه، با خیلی از چیزا میساختن... نمیگم اونی که اون موقع بود صد در صد درست بود، ولی اینی هم که امروز هست به هیچ وجه درست نیست! یکی چند وقت پیش بهم میگفت متأسفانه دنیا به شکلی دراومده که وقتی پات رو توی یک رابطه میذاری باید خودت رو برای تموم شدنش آماده کنی و این واقعاً واقعیتی دردناکه که نه فقط در این جامعه صادقه بلکه هزاران فرسنگ اون ور دنیا هم مصداق پیدا میکنه، شاید به شکل دیگه اش...
جدایی نادر و سیمین سعی بر این داشت که تضادهای جامعه رو به اشکال مختلف به نمایش در بیاره: تضاد بین اعتقاد به درست و غلط، تضاد بین راست و دروغ، تضاد بین بالای شهر و پایین شهر، تضاد بین عشق به پدر و مادر از یک طرف و عشق به همسر و فرزند از طرف دیگه ! و فیلم رو با صحنه ای به پایان برد که شاید یکی از بزرگترین عواقب طلاق باشه، یعنی اینکه بچه ها وادار بشن بین پدر و مادر انتخاب کنن... و چه انتخابی زجرآورتر از این برای یک بچه! بچه ها هرگز نباید در چنیین وضعیتی قرار بگیرن که مجبور بشن چنیین گزینشی رو انجام بدن... و فیلمساز انتخاب رو به عهدۀ بیننده میذاره! شاید برای خودش هم این انتخاب ساده نبوده باشه!
فیلم بسیار پرمعنایی بود و سازنده مسائل اجتماعی زیادی رو توش گنجونده بود، مسائلی که برای کسایی که توی اون دیار زندگی میکنن اصلاً عجیب نیستن و هر روز باهاشون دست و پنجه نرم میکنن. طلاق و جدایی یک بخش زندۀ اون جامعه شده! یادمه اون موقعها که من بچه بودم و اونجا زندگی میکردم، کلمۀ طلاق تابویی بود که حتی آوردن اسمش جزو ممنوعات بود. نمیگم وجود نداشت ولی کسی راجع بهش صحبت نمیکرد. اکثریت جامعه بر این عقیده بودن که همیشه راه حل برای مشکلات زناشویی وجود داره و همین شاید باعث میشد که مردا به یک شکل و زنا به شکل دیگه تمام هم و غمش رو صرف این میکردن که زندگی رو از اونی که هست سخت تر نکن، و البته همیشه بچه ها عاملی بودن که خانواده ها از هم نپاشن. و میدونم که در این میون معمولاً زنا بیشتر فداکاری میکردن و برای اینکه بچه هاشون هم پدر و هم مادر بالاسرشون باشه، با خیلی از چیزا میساختن... نمیگم اونی که اون موقع بود صد در صد درست بود، ولی اینی هم که امروز هست به هیچ وجه درست نیست! یکی چند وقت پیش بهم میگفت متأسفانه دنیا به شکلی دراومده که وقتی پات رو توی یک رابطه میذاری باید خودت رو برای تموم شدنش آماده کنی و این واقعاً واقعیتی دردناکه که نه فقط در این جامعه صادقه بلکه هزاران فرسنگ اون ور دنیا هم مصداق پیدا میکنه، شاید به شکل دیگه اش...
جدایی نادر و سیمین سعی بر این داشت که تضادهای جامعه رو به اشکال مختلف به نمایش در بیاره: تضاد بین اعتقاد به درست و غلط، تضاد بین راست و دروغ، تضاد بین بالای شهر و پایین شهر، تضاد بین عشق به پدر و مادر از یک طرف و عشق به همسر و فرزند از طرف دیگه ! و فیلم رو با صحنه ای به پایان برد که شاید یکی از بزرگترین عواقب طلاق باشه، یعنی اینکه بچه ها وادار بشن بین پدر و مادر انتخاب کنن... و چه انتخابی زجرآورتر از این برای یک بچه! بچه ها هرگز نباید در چنیین وضعیتی قرار بگیرن که مجبور بشن چنیین گزینشی رو انجام بدن... و فیلمساز انتخاب رو به عهدۀ بیننده میذاره! شاید برای خودش هم این انتخاب ساده نبوده باشه!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر