۱۳۹۰ شهریور ۲۶, شنبه

زندگی چیست؟

از خستگی زیاد دیشب خوابم نمیبرد! راستش وقتی اومدم خونه اینقدر ذوق داشتم که نمیدونستم به کدوم کارم برسم. با اینکه خیلی دیر خوابیدم ولی باز صبح کلۀ سحر مثل خروس سحری از خواب بیدار شدم و هر چقدر تلاش کردم که روز تعطیل رو یک کمی بیشتر بخوابم نشد که نشد. بعضی چیزا راستی راستی که ارثیه و به طور مشخص عادتهای خوابیدن ما هم ژن و کروموزوم درش بی تأثیر نیستن!
صبح اول صبحی دیدم یکی از دوستا توی فیسبوک پیغامی رو جمعاً برای همۀ دوستاش فرستاده و یک سری سؤالاتی رو توش مطرح کرده که جداً جواب دادن بهشون کار حضرت فیله! سؤالا اینا بودن: 
زندگی چیست؟
فارغ از اعتقاد به خالق چرا به دنیا آمده ایم؟
آیا وظیفه ای برعهده داریم؟
در این زندان بی سر وته چه می کنیم؟
برنامه کلی تان چیست؟
به چه امید زنده اید؟
تعریفتان از زندگی چیست؟


جواب زیادی برای این پرسشها ندارم، یعنی تا ابد ابد بوده و تا ازل ازل باقیست این سؤالها برای بشریت باقی خواهد موند. نمیدونم شاید هم به قول شاعر "برسد بشر به جایی که دگر خدا نبیند..." ولی در هر صورت این معما رو انسان به راحتی حل نخواهد کرد. شاید هم به بعضی از مسائل زیاد نباید فکر کرد، باید فقط زنده بود و زندگی کرد، بعضی از چیزا شاید فعلاً فهمیدنش از توان و عهدۀ ما خارجه...
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من
خیام

هیچ نظری موجود نیست: