امروز قراره که برم و کلید خونۀ جدید رو تحویل بگیرم. احساسات متفاوتی در درونم در حال چرخشن، از طرفی خوشحالم از اینکه زندگی تازه ای رو شروع میکنم و از طرفی دیگه این مدت رو به زندگی با یک دوست خوب عادت کردم، دوستی که یکبار دیگه حق دوستی رو به معنای اخص کلمه برام ادا کرد، دوستی که توی این دو دهۀ اخیر همیشه زینب بلاکش من بوده و من تا آخر عمرم سپاسگزارش خواهم بود. امیدوارم که یه روزی بتونم یک میلیونیم احسانی که در حق من روا داشته رو، جبران بکنم!... در عین حال فکر میکنم که این دوره به عنوان یک پریود گذرا برام خیلی مفید بود و یک دفعه از محیطی که دور و بر آدم پره به آلونکی رفتن، عادت کردن بهش خیلی مشکلتره، هر چند که صد چندان بدتره وقتی که در جمع باشی و احساس تنهایی کنی... زندگی با طبل های توخالی هرگز از تنهایی درت نمیاره و فقط باید در تنهایی خودت بنشینی به صدای گوشخراش این طبل ها گوش بدی، دم نزنی و سکوت کنی!
۳ نظر:
بعضی آدمها مثل زالو هستند ، تا وقتی که می تونند از شما تغذیه کنند همیشه با شما هستند، بعضی آدمها هم مثل عصا هستند ، گوشه ای آرام می نشینند تا زمانی که بتوانند کمکی به شما کنند ، دست شما را می گیرند ...دوست خوب نعمته ،امید که همیشه دلش گرم و لبش خندون باشه
یکی از بزرگترین نعمتهای دنیا داشتن دوست خوبه! یک دونه اش میتونه برای تمام عمر کافی باشه، ولی خوبش
هدف از خلقت بعضیا فقط اینه كه با بودنشون به ما ثابت كنن "تنهایی" چه نعمت بزرگیه
ارسال یک نظر