باز توی کار ترجمه به مشکل برخورد کردم. جداً بعضی از کلمات و اصطلاحات رو به سختی میشه ترجمه کرد و به قولی جان کلام رو بیان کرد. اصطلاح "دروغگوی پاتولوژیک" رو چطور میشه ترجمه کرد؟ پاتولوژی که علم آسیب شناسی و مربوط به سرمنشأ بیماریهاست. وقتی دروغ به حالت بیمارگونه میرسه یا به عبارت بهتر اصولاً از بیماری سرچشمه میگیره، چطور میشه ترجمه اش کرد؟ دروغگوی بالفطره؟
بعضی از آدما جداً دروغگوییشون در حد بیماریه و کلمۀ پاتولوژیک شاید بهترین توصیف برای این آدما باشه. راستش رو بخواین توی این مدت خیلی سعی کردم که آرامشم رو توی نوشته هام حفظ کنم، ولی چیزهایی میشنوم و دروغهایی از این و اونور به گوشم میرسه که نیاز به این هست که بعضی از مسائل رو باز کنم! آخه، تا کی میخواین به این دروغگوییهاتون ادامه بدین، واقعاً نمیفهمم! میدونم که تمام زندگیتون سراپا دروغه، ظاهرتون، باطنتون، روابطتتون و همه چیزتون در یک کلام، ولی فکر میکنین که مردم ابله تشریف دارن و نمیبیننتون؟ خبر ندارین که چقدر "شفاف" هستین! فکر میکننین که چرا مورد تنفر و حال به هم خوردگی همۀ اونایی که یک بار شماها رو دیده باشن، هستین؟! ای گورها، ای کاش میفهمیدین که توی این شهر هیچکس تره هم براتون خرد نمیکنه! اینقدر به همه دروغ گفتین، اینقدر به همه فخر فروختین، اینقدر مردم رو تحقیر کردین، که با شنیدن اسمتون ملت حالت تهوع بهشون دست میده... ولی باز هم داستان قدیمی خر عیسی است و مکه!
و اما در مورد دروغهایی که در مورد من منتشر میکنین، چند تا نکته رو برای اون دسته از کسایی که من رو میشناسن روشن کنم، اونایی هم که تا به حال نشناختن منو، همون بهتر که در جهل مرکب ابدالدهر و برای همیشه بمونند. روزی که برام روشن شد که با چه قوم کذاب و دورویی سر و کار دارم، همه اتون رو بدون استثناء از لیست دوستان توی فیسبوک و جاهای دیگه پاک کردم، یعنی حتی تمام اون کسایی رو که از طریق "شماها" باهاشون به طریقی تماس پیدا کرده بودم... پنبه رو از تو گوشاتون برای یک بار هم که شده دربیارین، فلک زده ها! من پاکتون کردم، من، چون حتی دیگه در شأن عموناصر نبود که زباله هایی به مانند شما هم ردیفش قرار بگیرن! یعنی واقعاً جداً چی فکر کردین، وقتی تصور کردین که اطرافیان شعور ندارن و باور میکنن که پسر من از من روی برگردونده و شما دونان رو برگزیده. اگه تا به حال نگاه نکردین برین نگاه کنین و ببینین که مدتهاست که در لیستش نیستین. اون یکی دو نفر رو هم که باقی گذاشته، چون اینقدر احساسش پاک بوده و به چشم برادر نگاه میکرده، احساسساتی که هیچکدومشون به اندازۀ سر سوزنی حتی برای یک لحظه ارزشش رو نداشتن و نخواهند داشت... هیچکدومتون نداشتین و حیف از اون عمری که به پای شماها صرف شد، دروغگوهای بالفطره، دروغگوهای پاتولوژیک!
بعضی از آدما جداً دروغگوییشون در حد بیماریه و کلمۀ پاتولوژیک شاید بهترین توصیف برای این آدما باشه. راستش رو بخواین توی این مدت خیلی سعی کردم که آرامشم رو توی نوشته هام حفظ کنم، ولی چیزهایی میشنوم و دروغهایی از این و اونور به گوشم میرسه که نیاز به این هست که بعضی از مسائل رو باز کنم! آخه، تا کی میخواین به این دروغگوییهاتون ادامه بدین، واقعاً نمیفهمم! میدونم که تمام زندگیتون سراپا دروغه، ظاهرتون، باطنتون، روابطتتون و همه چیزتون در یک کلام، ولی فکر میکنین که مردم ابله تشریف دارن و نمیبیننتون؟ خبر ندارین که چقدر "شفاف" هستین! فکر میکننین که چرا مورد تنفر و حال به هم خوردگی همۀ اونایی که یک بار شماها رو دیده باشن، هستین؟! ای گورها، ای کاش میفهمیدین که توی این شهر هیچکس تره هم براتون خرد نمیکنه! اینقدر به همه دروغ گفتین، اینقدر به همه فخر فروختین، اینقدر مردم رو تحقیر کردین، که با شنیدن اسمتون ملت حالت تهوع بهشون دست میده... ولی باز هم داستان قدیمی خر عیسی است و مکه!
و اما در مورد دروغهایی که در مورد من منتشر میکنین، چند تا نکته رو برای اون دسته از کسایی که من رو میشناسن روشن کنم، اونایی هم که تا به حال نشناختن منو، همون بهتر که در جهل مرکب ابدالدهر و برای همیشه بمونند. روزی که برام روشن شد که با چه قوم کذاب و دورویی سر و کار دارم، همه اتون رو بدون استثناء از لیست دوستان توی فیسبوک و جاهای دیگه پاک کردم، یعنی حتی تمام اون کسایی رو که از طریق "شماها" باهاشون به طریقی تماس پیدا کرده بودم... پنبه رو از تو گوشاتون برای یک بار هم که شده دربیارین، فلک زده ها! من پاکتون کردم، من، چون حتی دیگه در شأن عموناصر نبود که زباله هایی به مانند شما هم ردیفش قرار بگیرن! یعنی واقعاً جداً چی فکر کردین، وقتی تصور کردین که اطرافیان شعور ندارن و باور میکنن که پسر من از من روی برگردونده و شما دونان رو برگزیده. اگه تا به حال نگاه نکردین برین نگاه کنین و ببینین که مدتهاست که در لیستش نیستین. اون یکی دو نفر رو هم که باقی گذاشته، چون اینقدر احساسش پاک بوده و به چشم برادر نگاه میکرده، احساسساتی که هیچکدومشون به اندازۀ سر سوزنی حتی برای یک لحظه ارزشش رو نداشتن و نخواهند داشت... هیچکدومتون نداشتین و حیف از اون عمری که به پای شماها صرف شد، دروغگوهای بالفطره، دروغگوهای پاتولوژیک!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر