تا اونجاییکه که یادمه همیشه به زبان ارادت خاصی داشتم، یعنی حتی توی همون دوران بچگی هم کلمات برام مفهوم به خصوصی همیشه داشتن و اینکه چطور سر هم میشن و از طریق ترکیب کردنشون میشه با مردم ارتباط برقرار کرد، برام جالب بودن. معلم عربی سال دوم راهنمایی بهم میگفت که تو ملا میشی :) خدا رو شکر که پیش بینیش درست از آب درنیومد، یا شاید هم اومده خودم ازش بی خبرم! بندۀ خدا انتظار نداشت کسی جرئت داشته بشه ازش غلط بگیره! سال آخر دبیرستان هم با کمک یکی از بچه های خوش خط جزوه ای منتشر کردم که توش هر چی تفعیل و افتعال و استفعال بود رو برای بچه ها خلاصه کرده بودم، به این امید که توی امتحان کنکور اون سال به درد همه بخوره! چه خیالات خامی و چقدر هم تونستیم که توی کنکور اون سال شرکت کنیم :) آقای معینک تازه از راه رسیده با اون "انقلاب فرهنگیش" در دانشگاهها رو تخته کرد و کلی از جوونای مردم رو آوارۀ غربت!
هنوز هم خیلی وقتا به بعضی کلمات عربی که وارد زبون ما شدن فکر میکنم و سعی میکنم به نوعی ریشه یابیشون کنم، البته دیگه به درد کنکورم نمیخوره :) راستی میدونستین که مثلاً دو کلمۀ "عادت" و "اعتیاد" هر دو یک ریشه دارن؟ البته توی لغتنامۀ عربی به دنبالشون نگردین چون مثل خیلی دیگه از واژه های عربی که وارد زبون ما شدن، مفهوم اصلیشون رو به طور کامل از دست دادن!
چرا به یاد این دو کلمه افتادم؟ چون این مدت اخیر نسبت به تمام عادتهام یا شاید هم به عبارتی اعتیادهام حساس شدم و دارم یکی یکی کنار میذارمشون، از نفسگیری بگیر تا داروی خواب آور و حالا هم گیر اساسی دادم به چای که حداقل میدونم هفتاد میلیون توی اون سرزمین بهش معتاد هستن، اعتیادی که هیچکس حتی به چشم اعتیاد بهش نگاه نمیکنه! خداییش کافئینی که توی چای و قهوه به مقادیر فراوون موجوده اصلاً چیز خوبی نیست!
کلاً دارم روز به روز بیشتر به این نتیجه میرسم که آدم اگر عاقل باشه نباید به هیچ چیز و هیچ کس اعتیاد داشته باشه یا شاید بهتر بگم عادت داشته باشه! میبینین که چقدر این دو کمله رو راحت میشه جاشون رو عوض کرد! البته باید اعتراف کنم که مسلماً عادتهای خوب هم توی زندگی وجود داره که در انتها شاید هرگز به اعتیاد نینجامه، ولی در عین حال خطر اعتیاد همیشه وجود داره... بنابرین این نوشته رو فقط با این جمله به پایان میبرم که از من به شما نصیحت: به هیچ چیز و هیچ کس توی زندگی عادت نکنین که در انتها فقط معتادی خواهید بود و بس!
هنوز هم خیلی وقتا به بعضی کلمات عربی که وارد زبون ما شدن فکر میکنم و سعی میکنم به نوعی ریشه یابیشون کنم، البته دیگه به درد کنکورم نمیخوره :) راستی میدونستین که مثلاً دو کلمۀ "عادت" و "اعتیاد" هر دو یک ریشه دارن؟ البته توی لغتنامۀ عربی به دنبالشون نگردین چون مثل خیلی دیگه از واژه های عربی که وارد زبون ما شدن، مفهوم اصلیشون رو به طور کامل از دست دادن!
چرا به یاد این دو کلمه افتادم؟ چون این مدت اخیر نسبت به تمام عادتهام یا شاید هم به عبارتی اعتیادهام حساس شدم و دارم یکی یکی کنار میذارمشون، از نفسگیری بگیر تا داروی خواب آور و حالا هم گیر اساسی دادم به چای که حداقل میدونم هفتاد میلیون توی اون سرزمین بهش معتاد هستن، اعتیادی که هیچکس حتی به چشم اعتیاد بهش نگاه نمیکنه! خداییش کافئینی که توی چای و قهوه به مقادیر فراوون موجوده اصلاً چیز خوبی نیست!
کلاً دارم روز به روز بیشتر به این نتیجه میرسم که آدم اگر عاقل باشه نباید به هیچ چیز و هیچ کس اعتیاد داشته باشه یا شاید بهتر بگم عادت داشته باشه! میبینین که چقدر این دو کمله رو راحت میشه جاشون رو عوض کرد! البته باید اعتراف کنم که مسلماً عادتهای خوب هم توی زندگی وجود داره که در انتها شاید هرگز به اعتیاد نینجامه، ولی در عین حال خطر اعتیاد همیشه وجود داره... بنابرین این نوشته رو فقط با این جمله به پایان میبرم که از من به شما نصیحت: به هیچ چیز و هیچ کس توی زندگی عادت نکنین که در انتها فقط معتادی خواهید بود و بس!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر