۱۳۹۰ بهمن ۲۵, سه‌شنبه

حباب

خاطرات دوران مدرسه همیشه شیرین و به یادموندنی هستن، و آدم هر چقدر هم که ازشون یاد کنه بازم سیر نمیشه! دوران دبیرستان رو در دبیرستانی درس میخوندم که خیلی به زبان اهمیت میدادند یعنی ما از همون سال اول کتابهای زبانی که مدارس دیگه تدریس میکردن رو بوسیدیم و گذاشتیم کنار! اوائلش خیلی برامون سخت بود چون سطح زبانی که تدریس میکردن یک آسمون با اونی که ما تا سالهای قبلش بهش عادت کرده بودیم، توفیر داشت. تمامی درسهای کتاب در مورد شخصیتی به اسم مارتین بود و دوست دخترش. و چقدر کارهای این مارتین برای ما جالب و بامزه به نظر میومدن. توی یکی از درسها روز چهارده فوریه این آقای مارتین میخواد کارتی رو برای دوست دخترش بفرسته ولی به صورت ناشناس. اون موقعها برای ما این روز سنت ولنتاین کاملاً ناشناخته بود، یا به عبارت بهتر شاید اگر تمام مملکت رو میگشتین به جز اونایی که به کشورای انگلیسی زبون رفته بودن و احتمالاً درش زندگی کرده بودن، تعداد زیادی با این روز آشنایی نداشتن... ولی در دیاری که مارتین درش ساکن بود ظاهراً در اون سالها رسم بر این بود که عشاق به صورت ناشناس برای معشوق و کسی که بهش علاقه داشتن، کادویی، گلی و کارتی میفرستادن. هنوز جملات کارتی که مارتین انتخاب کرده بود جلوی چشمامه:
,Grass is green
,Roses are red
,Violets are blue 
.and I love you
چقدر زیبا و رمانتیک بودن این جملات از نظر ما در اون سنین نوجوونی و چقدر شیرین بود این رسمی که در دوردستها هر ساله در این روز بهش اینچنین اهمیت میدادن... بعدها در دیار بعدی به صورت دیگه ای با این روز آشنا شدیم و شنیدیم که همین روز رو به نام "روز گلها" میشناسن. اینجایی که الان زندگی میکنیم تا حدود شاید یک دهۀ پیش اصلاً داستان والنتاین شناخته شده نبود، ولی همونجور که رسم و رسومات دیگۀ "شیطان بزرگ" به این کشورها به طریقی وارد شدن، این رسم هم باهاشون اومد که بیشتر جنبۀ تجارتی و تبلیغاتی پیدا کرده. گلفروشیها این روز یکی از پرفروشترین روزهای سال براشونه و البته رستورانها و کافه ها رو نیز نباید فراموش کرد... در هر صورت برای اونایی که هنوز عشق براشون مفهومی داره این روز مبارک باشه... به امید اینکه همیشه در این توهماتشون شاد و مفروح باشن و این حباب هرگز براشون نترکه... حباب زیباست و جذاب، ولی وقتی ترکید در یک چشم به هم زدن همۀ اون زیبایی و زرق و برق نیست و نابود میشه، برای همیشه...

۲ نظر:

S.Meghdadi گفت...

جولین و مارتین وهزار اسم بیاد مانده دیگر . مثل صفر ویک حک شده در فلش مموری

amunaaser گفت...

معلومه که همقطاری، ناشناس :) یادش به خیر اون روزا و اون مدرسه و اون معلما... خاطره اشون هرگز از یاد نمیرن