۱۳۹۰ بهمن ۲۲, شنبه

غزال

دیدن جگرگوشۀ آدم همیشه مایۀ نشاطه و روحی تازه در آدم میدمه. دیگه انگار داره سنت میشه که با هم تو یک روز تعطیل به یک پاتق خاص بریم، و پدر و پسر حتی دقیقاً یک نوع غذا رو سفارش بدیم :)  ولی کارِ خونه دیگه! بیخود نیست که میگن طرف توی خونشه!
از قدیم و ندیم گوش من همیشه "به موازات" خوب کار میکرده و در عین صحبت کردن با کسی (حتی به چند زبون :)) قابلیت استراق سمعم بد نبوده... همینجور که به صحبتهای شیرین ولیعهد گوش میدادم، نشنیدن ترانه هایی که توی رستوران  زمزمه وار پخش میشد، برام عملاً غیر ممکن بود، به خصوص این ترانۀ جناب دکتر اصفهانی... از کارهای بسیار زیباشه که آدم رو سخت تحت تأثیر قرار میده. دیگه طوری شد که از وقتی بعدش برگشتم خونه، همه اش صداش توی گوشمه...
دنبال کارهای جدیدش گشتم و ترانۀ زیر رو پیدا کردم که برام خیلی دلنشین بود، به ویژه شعرش! اصفهانی از خوانندگان بسیار خوش صدای نسل جدید توی وطنه، فقط حیف که علی رغم اینکه با کارهای سنتی شروع کرد ولی به اون راه ادامه نداد! با اون صدایی که داره جداً جای تأسفه ولی خوب احتمالاً به این سبک (آرابسک) که ظاهراً خیلی از خواننده های امروزی دنباله روش هستند، علاقه مند بوده و هست... و در انتها هنرمند باید هنر از درونش برخیزه و آینۀ احساساتش باشه!


اصفهانی - غزال

شبیه مرغک زاری کز آشیانه بیفتد
جدا ز دامن مادر به دام دانه بیفتد
ز نازکی ز ندامت ز بیم صبح قیامت 
بدان نشان که شنیدی سری به شانه بیفتد
سری به شانه بیفتد 
به کار آنکه برون از بهشت گشته عجب نی
که در جهنمِ غربت به یاد خانه بیفتد
نشان گرفته دلم را کمان ابروی ماهی
خدای را که مبادا دل از نشانه بیفتد
دل از نشانه بیفتد
دلم به کشتی کٌربَت به طوف لوجّه غربت
چو از کرانه ی تربت به بی کرانه بیفتد
شوم چو ابر بهاران ز جوش اشک چو باران
که دانه دانه برآید که دانه دانه بیفتد
جهان دل است و تو جانی، نه بلکه جان جهانی
کمی سکندر و دارا کز این فسانه بیفتد
خیال کن که غزالم بیا و ضامن من شو
بیا که آتش صیاد از زبانه بیفتد 
( خیال کن که غزالم)
(خیال کن که غزالم)
بیا و ضامن من شو
(خیال کن که غزالم)
الا غریب خراسان، رضا مشو که بمیرد
مگر که مرغک زاری از آشیانه بیفتد
حبیب من

هیچ نظری موجود نیست: