۱۳۹۰ بهمن ۲۴, دوشنبه

قدر زر زرگر شناسد...

صبح که از جام پا شدم طبق عادت معمول اول کامپیوتر و بعدش هم تلویزیون رو روشن کردم. صدای تلویزیون اول صبح همیشه روی خیلی کمه، این هم از اون عادتهاییه که باید به زودی تغییرش بدم! یعنی یکی نیست ازم بپرسه که حالا دیگه رعایت کی رو می کنی، مرد حسابی؟! :) در حال رفت و آمد به حموم نیم نظری به تلویزیون انداختم، داشت اخبار میگفت ولی صدا اینقدر کم بود که درست نمیشنیدم که چی میگه و فقط تصاویر رو میدیدم. یکی دو بار دیدم تصویر ویتنی هیوستون خوانندۀ معروف رو داره نشون میده. پیش خودم گفتم لابد دوباره داره کنسرت دور دنیا میذاره. دفعۀ قبل که از کنسرتهاش زیاد استقبال نشده بود و اونایی که رفته بودن خیلی ناراضی بودن چون بعد از چندین و چند سال مشکلات با مواد مخدر و رفتن تا لبۀ مرگ و برگشتن، انگار با هزار زور و بدبختی تونسته بود که در این کنسرتها حاضر بشه، ولی صدا دیگه اون صدای جادویی دهۀ هشتاد نبود!...
بعد از خوردن صبحانه اومدم پای کامپیوتر و باز هم بر روال عادت اول سری به فیسبوک زدم. اولین چیزی که توی صفحه نظرم رو جلب کرد خبری بود که داریوش به نقل از بی بی سی فارسی گذاشته بود: ویتنی هیوستون، خواننده و بازیگر مشهور درگذشت... و اونجا بود که تازه دوزاری من افتاد!
راستش رو بخواید زیاد تعجبی نکردم و این فقط دیر و زود داشت که سوخت و سوز نداشت! ولی واقعاً جای تأسف بود چون از معدود خواننده هایی توی دنیا بود که صداش دیگه به این سادگیها تکرار نخواهد شد. از مرده پرستی همیشه بیزار بودم و هستم. نمیخواستم حالا که از این دنیا رفته راجع بهش چیزی بنویسم. صداش رو همیشه دوست داشتم و خواهم داشت، چون صدا جاودانه است و همیشه باقی خواهد موند. میگن "قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری"، با استاد مسلم آواز ایران، شجریان، مصاحبه ای میکردن و در اون ازش پرسیدن که شما به جز موسیقی سنتی ما به موسیقیهای دیگه هم گوش میکنین؟ گفت خیلی به ندرت پیش بیاد که به موسیقیهای دیگه گوش بدم ولی صدای ویتنی هیوستن رو دوست دارم... روحش شاد باد! شاید که اگر دنیایی دیگه اون طرف وجود داشته باشه، در اونجا به آرامشی رسید که نیاز به تخدیر جان و روحش نداشته باشه!

پ. ن. مطمئن بودم که از این خواننده قبلاً چندین ترانه رو اینجا گذاشتم. ظاهراً همه اشون در اون "عملیات خودسانسوری" چندین سال پیش پاک شدن. ولی یک پست رو پیدا کردم که مال بعد از اون عملیاته! به تاریخش نگاه کنید و ببینید مال چه روزیه... استهزای روزگار آیا شما رو هم به خنده میندازه همونجور که من رو انداخت؟... و از اون بیشتر اشعار اون ترانه و بی معنا بودنشون امروز!

هیچ نظری موجود نیست: