طبق معمول هر روزه که سر یک ساعت خاص روده بزرگه کمر به قتل روده کوچیکه میبنده، اون احساس گرسنگی همیشگی به سراغم اومد. ساندویچهایی رو که کلۀ سحر ظرف زمانی زیر یک دقیقه آماده کرده بودم از کیف بیرون کشیدم، روزنامۀ روز رو از روی میزم برداشتم و به طرف آشپزخونه / فضای زنگ تفریح به راه افتادم... کلش البته ماکزیمم ده قدم بود! این کار هر روزمه که موقع خوردن "ناهار" روزنامه رو ورقی بزنم (چرا اون علامتها رو در دو طرف کلمۀ ناهار گذاشتم، دلیلش اینه که "بعضیها" معتقد هستن که اینی که من میخورم هیچ ربطی به اونچه که ناهار نامیده میشه نداره :)).
بیشتر تیتر اخبار رو مرور میکنم ولی گاهی هم مقاله های کوتاهی پیدا میکنم که ارزش خوندن رو دارن. چشمم به مقاله ای خورد که نظرم بهش جلب شد: "قطبی ها تنها زندگی میکنند ولی تنها نیستند"! جالب بود که همکارم هم که حالا برای نوش جان کردن ناهارش بهم ملحق شده بود، بلافاصله بعد از باز کردن روزنامه به همین مقاله عکس العمل نشون داد!
آماری که توی این مقاله ارائه شده از نظر من جداً وحشتناکه! "بیش از نیمی از مردم توی این کشور تنها زندگی میکنن"! نویسندۀ مقاله ولی میخواد خاطرنشان بکنه که به نسبت بیست سال گذشته علی رغم این رقم بالا، کسایی که تنها زندگی میکنن در عین حال احساس تنهایی نمیکنن و طبق گفته های جامعه شناس صاحب نظری علت این جریان وجود شبکه های اجتماعیه...
راستش رو بخواین، به عقل ناقص من که جور درنمیاد! یعنی آیا واقعاً اینترنت و شبکه های اجتماعی باعث شدن که آدما ترجیح بدن تنها زندگی کنن و تنهاییشون رو با آدمهای مجازی پر کنن؟! نمیدونم والله! شاید هم عموناصر دیگه درست و حسابی از دنیا عقب مونده و با این مدرنیته ها دیگه اونجور که باید و شاید ارتباط نمیتونه برقرار کنه. یعنی به این فکر میکنم که آدمای مجازی چطور میتونن، اون زمانی که انسان بر طبق نیازهای طبیعی روحیش احتیاج به نزدیک بودن، نوازش و محبت داره، این احتیاجها رو برآورده کنن!... به یاد اون فیلم قدیمی هالیوودی افتادم که تصویری از آینده رو میخواست نشون بده و در اون آدما دیگه حتی برای معاشقه هم با هم هیچ تماس فیزیکی پیدا نمیکردن و فقط از طریق افکار با هم "اتل متل توتوله" بازی میکردن :)) واقعاً که دیگه داریم به دورۀ آخر زمون نزدیک میشیم و با این روندی که دنیا در پیش گرفته خدا آخر و عاقبت بشریت رو به خیر بکنه جداً!
بیشتر تیتر اخبار رو مرور میکنم ولی گاهی هم مقاله های کوتاهی پیدا میکنم که ارزش خوندن رو دارن. چشمم به مقاله ای خورد که نظرم بهش جلب شد: "قطبی ها تنها زندگی میکنند ولی تنها نیستند"! جالب بود که همکارم هم که حالا برای نوش جان کردن ناهارش بهم ملحق شده بود، بلافاصله بعد از باز کردن روزنامه به همین مقاله عکس العمل نشون داد!
آماری که توی این مقاله ارائه شده از نظر من جداً وحشتناکه! "بیش از نیمی از مردم توی این کشور تنها زندگی میکنن"! نویسندۀ مقاله ولی میخواد خاطرنشان بکنه که به نسبت بیست سال گذشته علی رغم این رقم بالا، کسایی که تنها زندگی میکنن در عین حال احساس تنهایی نمیکنن و طبق گفته های جامعه شناس صاحب نظری علت این جریان وجود شبکه های اجتماعیه...
راستش رو بخواین، به عقل ناقص من که جور درنمیاد! یعنی آیا واقعاً اینترنت و شبکه های اجتماعی باعث شدن که آدما ترجیح بدن تنها زندگی کنن و تنهاییشون رو با آدمهای مجازی پر کنن؟! نمیدونم والله! شاید هم عموناصر دیگه درست و حسابی از دنیا عقب مونده و با این مدرنیته ها دیگه اونجور که باید و شاید ارتباط نمیتونه برقرار کنه. یعنی به این فکر میکنم که آدمای مجازی چطور میتونن، اون زمانی که انسان بر طبق نیازهای طبیعی روحیش احتیاج به نزدیک بودن، نوازش و محبت داره، این احتیاجها رو برآورده کنن!... به یاد اون فیلم قدیمی هالیوودی افتادم که تصویری از آینده رو میخواست نشون بده و در اون آدما دیگه حتی برای معاشقه هم با هم هیچ تماس فیزیکی پیدا نمیکردن و فقط از طریق افکار با هم "اتل متل توتوله" بازی میکردن :)) واقعاً که دیگه داریم به دورۀ آخر زمون نزدیک میشیم و با این روندی که دنیا در پیش گرفته خدا آخر و عاقبت بشریت رو به خیر بکنه جداً!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر