دوباره روز جمعه است و متعاقبش آخر هفته و تعطیلات... و من هنوز سر کار! از اتفاقات مهم تاریخه تا این موقع عصر سر کار بودن من :) باور کنین که اصلاً به هیچ شکلی اغراق نمیکنم! یعنی جمعه باشه و روز آخر کاری هفته و عموناصر تا این موقع هنوز مشغول به کار "سخت و طاقت فرسا" باشه، اصلاً غیرممکنه!
گاهی خنده گاهی گریه
آخه این چه کاریه
سرم از غم تو گریبون
این چه روزگاریه
بعد تو این دل رسوا
به کسی دل نمی بنده
دیگه از غصه رو لبها
نمیشینه گل خنده
گاهی خنده گاهی گریه
آخه این چه کاریه
سرم از غم تو گریبون
این چه روزگاریه
آسمون قلب عاشق
افقش رنگ غروبه
اون وفا و مهربونی
اگه برگرده چه خوبه
بی تو دل هر شب و هر روز
مثل یک مرغ اسیره
بعد تو دل توی سینه
دوست دارم تنها بمیره
گاهی خنده گاهی گریه
آخه این چه کاریه
سرم از غم تو گریبون
این چه روزگاریه
بعد تو این دل رسوا
به کسی دل نمی بنده
دیگه از غصه رو لبها
نمیشینه گل خنده
گاهی خنده گاهی گریه
آخه این چه کاریه
سرم از غم تو گریبون
این چه روزگاریه
آسمون قلب عاشق
افقش رنگ غروبه
اون وفا و مهربونی
اگه برگرده چه خوبه
بی تو دل هر شب و هر روز
مثل یک مرغ اسیره
بعد تو دل توی سینه
دوست دارم تنها بمیره
گاهی خنده گاهی گریه
آخه این چه کاریه
سرم از غم تو گریبون
این چه روزگاریه
گاهی خنده گاهی گریه
آخه این چه کاریه
سرم از غم تو گریبون
این چه روزگاریه
چند وقت پیش یکی از همین روزایی که تا دیر وقت سر کار بودم، سراغی از دوست دیرین گرفتم. از اونجایی که شمارۀ سر کار ما وقتی به خارج از کار زنگ میزنیم مخفیه - اونم البته خودش داستانی داره که چرا به این شکله - کلی زنگ خورد و دیدم کسی جواب نمیده! تعجب کردم چون همیشه معمولاً بعد از خوردن دو سه تا زنگ بالاخره یکی پیدا میشه که به خودش زحمت بده و الویی بگه. خلاصه، بعد از کلی زنگ خوردن دوست دیرین جواب داد و با شنیدن صدای من با حیرت پرسید: "شمارۀ مخفی؟!" گفتم: آره هنوز سر کار هستم... و هنوز جملۀ من تموم نشده بود که دیدم از اون طرف سیم قهقه ای سر داده شد :) گفت: چشمم روشن! حالا دیگه کارت به جایی رسیده که صبحها رو دیر میای سر کار و مجبور میشی که تا این موقع کار کنی؟!:) عموناصر، این دیگه از عجایب و غرایب روزگاره!... گفتم: دوست قدیمی، دیگه هیچ چیز توی زندگی من نه خودم رو به تعجب میندازه و نه باید تو رو که از قدیمی ترین دوستای من هستی، متعجب بکنه! اینجوریه دیگه زندگی! گاهی اینوریه و گاهی اونوری، "گاهی خنده گاهی گریه، آخه این چه کاریه..." به قول این ترانۀ خیلی قدیمی... و شعر ترانه رو البته زیاد هم جدی نگیرین چون فعلاً که حالا همه اش خنده است... :)
گوگوش - گاهی خنده، گاهی گریه
گاهی خنده گاهی گریه
آخه این چه کاریه
سرم از غم تو گریبون
این چه روزگاریه
بعد تو این دل رسوا
به کسی دل نمی بنده
دیگه از غصه رو لبها
نمیشینه گل خنده
گاهی خنده گاهی گریه
آخه این چه کاریه
سرم از غم تو گریبون
این چه روزگاریه
آسمون قلب عاشق
افقش رنگ غروبه
اون وفا و مهربونی
اگه برگرده چه خوبه
بی تو دل هر شب و هر روز
مثل یک مرغ اسیره
بعد تو دل توی سینه
دوست دارم تنها بمیره
گاهی خنده گاهی گریه
آخه این چه کاریه
سرم از غم تو گریبون
این چه روزگاریه
بعد تو این دل رسوا
به کسی دل نمی بنده
دیگه از غصه رو لبها
نمیشینه گل خنده
گاهی خنده گاهی گریه
آخه این چه کاریه
سرم از غم تو گریبون
این چه روزگاریه
آسمون قلب عاشق
افقش رنگ غروبه
اون وفا و مهربونی
اگه برگرده چه خوبه
بی تو دل هر شب و هر روز
مثل یک مرغ اسیره
بعد تو دل توی سینه
دوست دارم تنها بمیره
گاهی خنده گاهی گریه
آخه این چه کاریه
سرم از غم تو گریبون
این چه روزگاریه
گاهی خنده گاهی گریه
آخه این چه کاریه
سرم از غم تو گریبون
این چه روزگاریه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر