همونطور که شاید قبلاً هم به این موضوع اشاره کرده باشم، نوشته های اینجا برای دل خودمه و اگر حرفی برای گفتن به کسی داشته باشم، هیچوقت از گفتنش ابایی ندارم و مستقیماً با شخص مربوطه مطرح می کنم، البته اگر لازم ببینم!... امشب ولی نیاز این رو می بینم که با کسایی که لطف می کنند و به اینجا سر می زنند، اتمام حجتی بکنم و یک سری پرده از "ابهامات" احتمالی بردارم:...ا
من اینجا می نویسم، چون فکر می کنم که به نوعی "جاودانه" میشه و در آینده دسترسیش حداقل برای خودم راحتتر خواهد بود...ا
به هیچ عنوان اسم از کسی نمی برم! اگر کسی به خودش می گیره، نیازی به خوندن نوشته های من نداره... هیچکس رو مجبور نکردم که به اینجا بیاد تا "انبر که رفت رو آتیش..." ...ا
با نوشتنم هرگز قصد "جلب توجه" نداشتم و ندارم... اگر دچار "کمبود توجه" بودم، مطمئناً در این دنیای "مجازی" به دنبالش نمی گشتم!...ا
نوشتنم به واسطه ی این نیست که "حالم خوب نیست" و یا اینکه "چشمهام بسته است" ... هیچوقت تو زندگیم حالم به این خوبی نبوده و چشمهام هم هرگز به بازی الان نبوده!...ا
کسانی که فکر می کنند "من هنوز در گذشته ها زندگی می کنم"، بهتره سویی اگر در چشمهاشون به جا مونده، دیده رو باز کنند و زندگی منو در طول یک سال اخیر مروری کنند... اونوقت یک تنه به قاضی برند... من هیجوقت آدمها رو قصاص قبل از جنایت نکرده ام و نخواهم کرد... همه از نظر من بی گناهند، تا عکسش بهم ثابت بشه!... اونایی که این رو به حساب "سهل انگاری" من میذارند، چقدر کم منو شناختند و شاید همون بهتر که اصلاً نشناسند!!!...ا
خورشید هیچوقت برای همیشه پشت ابرا نمیمونه و اون روزی که در اومد، اگر عمری از عموناصر باقی بود که همدیگه رو خواهیم دید، وگرنه "یاد آر ز شمع مرده یاد آر!"...ا