۱۳۸۵ مرداد ۴, چهارشنبه

"دوستی"

تا به حال براتون پیش اومده که با شنیدن یک جمله حالتون به هم بخوره و بخواید با تمام وجودتون، از ته دل فریاد بکشید: "ای یاوه، یاوه، یاوه..."؟ درست این حال به من دست میده، وقتی می شنوم که میگن: ... درسته که به تو بدی کردند، ولی در حق ما که کاری نکردند و برای ما دوستای خوبی بوده اند!... چطور با گفتن چنین چیزی، آدم میتونه اسم خودش رو "دوست" بذاره و ادعای "دوستی" بکنه؟! چطور می تونید منو دوست خطاب کنید و کسایی رو که ناجوانمردانه "خنجر دوستی" به پشت من فرو آوردند رو، با رفتار ساده لوحانه و سهل انگارانه اتون به رسمیت بشناسید؟!! جداً انگشت به دهان موندم... حیرت از این دارم، که چطور این "ساده پنداران" لحظه ای با خودشون نمی اندیشن، کسی که به "نزدیکترینش"، بدون ثانیه ای پلک بر هم زدن، رحم نکرد، شما "تازه از راه رسیده ها" کی هستید، که روزی از زیر تیغش نگذرید؟! در میان حال تهوع خودم از این همه نیرنگ و دورویی، نسبت بهتون احساس ترحم می کنم... خلایق، هر چه لایق... ما رو به خیر و شما رو به سلامت...ا

۲ نظر:

ناشناس گفت...

ببین؛ می شه لطفا خودتو کنترل کنی؟... من تو نوشته هات خوندم که گاهی دستت درد می گیره... درسته؟ می دونی که اینا همش عصبیه؟...گور پدر همشون! حالا لطفا آروم باش... مرسی

amunaaser گفت...

کاش به همین سادگی ها بود، ولی خوشبختانه و یا متأسفانه عصبی نیست! :) نوشتن من در اینجا از در خشم کنترل نشده نیست، پردازش احساساتمه... وگرنه خیلی آرومم:)...ا