۱۳۸۵ تیر ۲۶, دوشنبه

همخون من

بعد از دو هفته مرخصی و استراحت امروز روزه اول کاره... پرنده هم اینجا پر نمیزنه! فکر کنم دو هفته ی آینده فقط دو نفر در بخشمون هستیم که کار می کنیم... هر دو نفرمون مجرد...ا
میگن زمان خیلی از دردها رو مرهمه... شاید هم زیاد بی ربط نمیگند: سوای اینکه تصویرت همیشه در قلب من جا داره، عکست در حالیکه دست تفکر به چانه زدی، روی صفحه ی رایانه ام همیشه در برابر چشمانم قرار داره و الان وقتی بعد از گذشت چند هفته دوباره بهت نگاه می کنم، حس می کنم که قلبم کمتر به درد میاد! دلم رو خیلی آزردی ولی با این وجود، از صمیم قلبم دوستت دارم، تو ای پاره ی تن من، تو ای همخون من...ا

هیچ نظری موجود نیست: