۱۳۸۵ تیر ۳۱, شنبه

"برهنگی در جام"

داستان یه فیلمی به خاطرم اومد که در مورد زن نویسنده ای بود. قبل از اینکه نویسنده ی مشهوری بشه، در دوران جوونیش در گفتگویی با یک نویسنده ی مشهور دیگه ای، این نویسنده جمله ای بهش گفت که همیشه تو ذهنمه: هر وقت صبح که از خواب پا شدی و اولین چیزی که به ذهنت خطور کرد، نوشتن بود، اون موقع شاید یه روزی نویسنده بشی! من هیچوقت خودم رو نویسنده ندیدم و هر چیزی هم که در اینجا می نویسم، واقعاً فقط و فقط برای دل خودمه! ولی این احساس نیمه شبها از خواب بیدار شدن و تمنای نوشتن، مدتهاست که در من شکل گرفته... آرامش خاصی بهم میده که با هیچ آرامبخشی قابل قیاس نیست... به قول دوست عزیزی "برهنه شدن در جام" است... و این برهنگی در جام پنداری منو از تمامیه "ناپاکیها" مبری میکنه! نمیدونم شاید هم از در استیصال باشه، ولی به هر روی در این مقطع از زندگی من انگار برام حکم دارو داره! میل به نوشتن هم جداً از اون چیزایی که هرگز فکرش رو نمیکردم، یعنی با در نظر گرفتن اینکه بدترین نمره هام در طول مدت تحصیل همیشه مربوط به انشا بود!...ا

۲ نظر:

ناشناس گفت...

فقط خواستم خدمتتون عرض کنم که بنده از این به بعد با نام مستعار "مونس" براتون چیزی می نویسم. چون نمی خوام واسه بقیه بندگان سوء تفاهم پیش بیاد و بگن خدا بین ما فرق قایل می شه

amunaaser گفت...

میگن خدا اسامیه بسیاری داره: حمید، رضا، قادر و ... ولی "مونس" دیگه خیلی جدید بود :) باری تعالی، خوشحالم که این بنده ی حقیرت رو به دست فراموشی نسپردی و هنوز نیم نظری از سر لطف به این حقیر داری:)... ممنون از لطفت، دوست "ناشناسم"، احساس خوبیه وقتی که می بینم، هستند کسانی که به اینجا سر میزنند و شاید در میون اینها باشند کسانی که دلشون میخواد بهم بگن: "من درد مشترکم، مرا فریاد کن!"...ا