۱۳۹۰ شهریور ۲۶, شنبه

ترحم بر پلنگ تیزدندان

زندگی من همیشه کتاب باز بوده و نوشتن من در اینجا بزرگترین دلیل و برهان بر این امره. مرامم اینه که هیچ کاری نکنم که مجبور بشم قایمکاری کنم و چیزی رو از کسی پنهان کنم. اینجا مینویسم چون فکر میکنم که شاید توی این دنیای پهناور کسایی مثل من باشن و شاید چیزایی رو که من توی زندگی تجربه کردم به دردشون بخوره. از نوشتن افکارم همونجوری که هستن هیچ ابایی ندارم و در این خونه به روی همه بازه. اگر کسی با نظرات من مخالفتی داشته باشه، با کمال میل به حرفاش گوش میدم، حالا هر کی میخواد باشه، حتی دشمنم! آدم باید به حرف همه گوش کنه... متأسفانه بعضی از آدما اینقدر بزدل و ترسو هستن که به اینجا میان و نوشته های من رو میخونن و جسارت این رو ندارن که عکس العملی نشون بدن و بعد میرن توی بازاری که فقط هم قماشای خودشون کسب و کار دارن، چنان عرعری سر میدن که اون سرش ناپیداست و بعد مثل خری که به نعل بندش نگاه میکنه منتظر اون هستند که ارباباشون دستی به سر و گوششون بکشن و تشویقشون کنن... تنها چیزی که میتونم بگم اینه که واقعاً موجودات قابل ترحمی هستند چون نه از خودشون اختیاری دارن و نه نظری و همیشه باید منتظر این باشن که این اربابا مهر تأیید به حرفا و رفتاراشون بزنن... دلم از ته دل براشون میسوزه، ولی با خودم عهد کردم که دیگه بهشون ترحم نکنم چون:
ترحم بر پلنگ تیز دندان
ستمکاری بود بر گوسپندان

هیچ نظری موجود نیست: