۱۳۹۰ شهریور ۱۹, شنبه

تاس زندگی

اول صبح طبق معمول همیشه از خواب بیدار شدم. گفتم از فرصت استفاده کنم و برم سری به زیرزمین بزنم. از هفتۀ پیش که اسباب کشی کردم وسائل رو همونجوری گذاشته بودم... چقدر حدسش درست درست بود اون دوستی که کامنت گذاشته بود و چقدر خوب شناخته بود اینارو!
کار برای انجام دادن زیاد دارم امروز و این خودش مایۀ خوشحالیه، چون وقتی کار نیست ناخودآگاه به فکر فرو میری و به چیزایی و کسایی فکر میکنی که به اندازۀ پشیزی دیگه ارزش فکر کردن رو ندارن...
دوستی دیشب برام نوشته بود که ما با انتخابهایی که توی زندگی میکنیم باید کنار بیایم و بر اساس اونا زندگی کنیم. صحبتی کاملاً به جا و درست بود، ولی همیشه انتخابها مال ما نیستن! گاهی اوقات زندگی برای ما انتخاب میکنه ولی در انتها اینکه این انتخاب رو تو بپذیری یا نه رو به عهدۀ خودت میذاره... بحث سر انتخاب نیست، صحبت سر پذیرشه! اگه نراد باشین میدونین که بیشتر این بازی به تاسه! اگه تاس نیاد قهارترین نراد دنیا هم که باشی مثل آب خوردن پنج دست پشت سر هم شاید مارس بشی و آب هم از آب تکون نخواهد خورد! ولی یک نکتۀ اساسی توی این بازی وجود داره: باید بتونی درست بازی کنی و از تاسهای خوب حداکثر استفاده رو بکنی... زندگی برای ما تاس رو میریزه و ما باید در انتها مهره ها رو خوب جمع و جور کنیم و به مقصد برسونیمشون. انتخاب تاسها با ما نیست ولی بازی از آن ماست، و توی این بازی هم برد هست و هم باخت. هم برد رو باید پذیرفت هم باخت رو... و سرانجام واژۀ کلیدی فقط یک کلمه اس: پذیرش!

هیچ نظری موجود نیست: