۱۳۹۰ شهریور ۱۴, دوشنبه

سِرِّ من از نالۀ من دور نیست

چقدر زیبا توصیف کرد: متضاد عشق هرگز نفرت نیست، بلکه متضاد عشق بی تفاوتیه! به این قضیه تا حالا اینجوری نگاه نکرده بودم و دریچه ای رو برام باز کرد که از توش میشه دنیای دیگه ای رو مشاهده کرد...
یکی یه موقعی بهم گفت که به دلایلی پیش روانشناس رفته بوده تا از مشکلاتش شاید گرهی باز بشه. بعد از توضیح دادن مسائلش روانشناسه  بهش میگه: شما هیچ مشکلی ندارین، اگه ممکنه اون طرف دیگۀ قضیه رو بفرستین اینجا، چون اینطور که به نظر میاد، تمامی داستانها جای دیگه ای ثبت هستن و دفاترش در دست شما نیستن! وقتی این موضوع رو شنیدم، هیچوقت فکر نمیکردم که یه روزی عین همین حرف به خود من زده بشه... و امروز شنیدم! تازه دوزاریم افتاد که، مرد مؤمن، تمام اون صفاتی که بهت نسبت داده شد در اصل حاکی از نقطه ضعفهای خویشتن خویش بوده و بندۀ خدا مولانا صده ها قبل چه قشنگ این پدیده رو وصف کرده بوده:
هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
سر من از نالۀ من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
آتشست این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد

هیچ نظری موجود نیست: