۱۳۹۰ شهریور ۱۹, شنبه

خنک آنکه جز تخم نیکی نکشت

تمام صبح رو فکر میکردم که وقت لباسشویی دارم و وقتی سر موقع مقرر به رختشورخونه رفتم دیدم که روزش رو اشتباه کرده بودم و در اصل وقت مال فردا بوده، یازده سپتامبر ساعت یازده! عجب روزی و عجب ساعتی! امسال ده سال از اون واقعۀ اسف انگیز میگذره... یادم اومد که درست چند هفته قبل از اون جریان وطن بودم و خبر ترور شدن وزیر امور خارجۀ دیاری رو توش زندگی میکنم رو از تلویزیون محلی شنیدم. قاتل یک آدم روانی بود که به ضرب چاقو این خانم بندۀ خدا رو توی روز روشن در مرکز پایتخت در شلوغترین مکان شهر از پای درآورده بود... زمان چقدر به سرعت گذشت، شوخی شوخی ده سال مثل برق و باد از جلو چشمانمون عبور کردن و ما گذشتشون را به هیچ شکلی متوجه نشدیم.
توی این ده سال توی زندگی من هم  خیلی اتفاقات افتاد، دهۀ "پرباری" بود، و آدمای زیادی اومدن و مثل اومدنشون هم رفتند! آدما لخت و عور به این دنیای فانی پا میذارن و عریون عریون این دنیا رو ترک میکنن. اونچه که از آدما باقی میمونه فقط یادشونه، اونه که ابدیه و همیشه باقی میمونه! بعضی از آدما هر جا که پا میذارن یک اثری از خودشون به جا میذارن، بعضیها اثرات خوب و بعضیها هم فقط آثار بد از شون باقی میمونه... اونایی که از زندگی من رفتند به جز از کراهت و زشتی، ناپاکی و دورویی چیزی به جای نگذاشتن، ناپاکیی که به جز خاک گورستان تاریخ وسیله ای برای  تطهیرش موجود نیست.

چو نیکی کنی نیکی آید برت
بدی را بدی باشد اندر خورت
گر ایمن کنی مردمان را بداد
خود ایمن بخسبی و از داد شاد
به پاداش نیکی بیابی بهشت
خنک آنکه جز تخم نیکی نکشت
فردوسی

هیچ نظری موجود نیست: