۱۳۹۰ مهر ۲۲, جمعه

زندگی بهتر؟

توی هفته فرصت سر زدن به دوستا زیاد نیست، یعنی وقتی میای خونه تا به خودت بجنبی و غذایی ردیف کنی و به کارهای دیگه برسی، میبینی که که دیگه وقت زیادی برای بیرون رفتن باقی نمیمونه. ولی جمعه ها و شنبه ها درست برای همین کار ساخته شدن، به خصوص جمعه ها چون میدونی که دو روز رو پیش روت داری و فارغ از فکر به کار...
توی این مدت اخیر کلاً شکل زندگیم خیلی تغییر کرده! از اونجایی که دیگه خودم آقای خودم هستم و صد در صد برای زندگیم و برنامه هام خودم تصمیم میگیرم، دست و بالم برای برنامه ریزی و تغییر در برنامه ها کاملاً بازه، ولی جمعه ها رو سعی می کنم به دوست خوبم حتماً سر بزنم. خلاصه امروز هم به قول استانبولیها به "زیارتش" رفتم :) جای شما خالی نباشه، یک آش رشتۀ اساسی هم درست کرده بود و توی این سرمایی که چند روز اخیر اینجا شروع شده، به قول خودش درست مثل سریش چسبید :) ولی راستش زیاد نتونستم بشینم! این بدخوابی دو روز اخیر امروز از صبح اثرات خودش رو آروم آروم ظاهر کرد. چند سال قبل هم توی اون دوران خراب که حدوداً بدون اغراق قریب به پنج ماه نخوابیدم، درد کمرهایی به سراغم میومد که امانم رو میبرید. از اون به بعد دیگه میدونم که اگر کوتاهی کنم و به نیاز به خوابم لبیک نگم، بلافاصله بدون دادگاه و محاکمه و وکیل تسخیری و غیر تسخیری، خودش هم قوۀ مقننه، هم قوۀ قضاییه و هم قوۀ مجریه میشه و عموناصر رو به کیفر اعمالش میرسونه! نمیدونم شاید اثرات ترک نفسگیری باشه که روی خواب هم تأثیر گذاشته باشه... باید صبر کرد و دید. شنیده بودم که نفسگیری تا اندازه ای کار ضدافسردگی میکنه، ولی جدیداً باخبر شدم که تحقیقات اخیر ثابت کرده که درسته که خیلی سریع و برای مدت زمان کوتاه فرح بخشه، ولی در دراز مدت باعث افزایش اضطراب میشه... به حق چیزای نشنیده :) بگذریم، فعلاً نمیخوام وارد معقولات بشم! گفتم چند سطری رو اینجا بنویسم در حالیکه منتظرم سریال محبوب در دسترس قرار بگیره، بعدش دانلودش کنم، توی صندلی راحتیم لم بدم، پاهام رو دراز کنم و در آرامش تمام تماشاش کنم... آیا زندگی از این هم بهتر میتونه بشه؟ :)... من که شک دارم، والله...

هیچ نظری موجود نیست: