۱۳۹۰ مهر ۱۵, جمعه

آتش بدون دود

یادمه اون قدیما که ما هنوز کوچیک بودیم و هنوز خبر از اون نداشتیم که قراره یه روزی جلای وطن کنیم، شاد و خوش و خندون مثل آقا فیله توی شهر قصۀ خودمون ساکن بودیم، همه جوره برنامه های تلویزیون اون زمون رو تماشا میکردیم. اونایی که همسن و سالای من و یا به بالا هستن، شاید یادشون بیاد سریال آتش بدون دود رو :) خدا رحمت کنه فیلمسازش نادر ابراهیمی رو! این فیلم چه سر و صدایی کرد اون موقعها و الحق که زیبا ساخته بودش. آدم بسیار فرهیخته ای بود علی الخصوص در زمینۀ ادبیات. کاملاً توی ذهنمه صحبتهاش  توی یکی از برنامه های تلویزیونی. ازش راجع به درس و مدرسه پرسیدن، گفت: توی بیشتر درسها زیاد شاگرد زرنگی نبودم الا فارسی و ادبیات. از خاطرات مدرسه اش میگفت که یک روز سر درس شیمی معلم پای تخته میبردش و ازش میخواد که در مورد "باز" صحبت کنه. اون هم که هیچ اطلاعی از باز و اسید و این داستانا نداشته شروع میکنه به توضیح دادن معنای این کلمه، اینکه چندین معنی داره و تک تک معنی ها رو تشریح میکنه! معلم میگه: بسیار عالی! همۀ معانی رو گفتی به جز اونکه باید میگفتی...:)
چرا یاد این داستان افتادم؟ راستش کلمه ای از صبح توی افکارم گشت و گذار میکنه که شاید شبیه کلمۀ بالا باشه! از دو حرف هم بیشتر ساخته نشده: رو! رو هم به معنی صورت و چهره است، هم به معنی قسمت فوقانیه! ولی یک معنی دیگه هم داره که آدم رو چنان به حیرت میندازه که نگو و نپرس! اگه گفتین چیه؟ صادقانه بگم من هم مترادفی براش پیدا نمیکنم! فقط میدونم که بعضی آدما اینقدر دارن که سنگ پای قزوین که شهرت به سزایی در این زمینه داره در پیششون خجل و سرافکنده میشه! آخه بابا، چقدر آدم باید پیشکسوت این واژه باشه، که ببخشید، هر کاری دلش خواسته کرده، هر چی انگ و تهمت خودش و ایل و طایفه اش نثار خلق کردن، باز هم بخواد تماس بگیره! به قول جوونمردای قدیم: بابا، دست مریزاد!

هیچ نظری موجود نیست: