۱۳۹۰ شهریور ۱, سه‌شنبه

"هدیۀ دوست"

دیروز رو خونه موندم چون اصلاً حال و روز خوشی نداشتم. وقتی عادت به توی خونه موندن رو نداری به طور ناخوداگاه تنها سرگرمیی که پیدا میکنی جعبۀ جادو هست. داشتم یه سریال نگاه میکردم که البته کاملاً کمدی بود. دو تا دوست قدیمی بودن که یکیشون اسباب قدیمیش رو به حراج گذاشته بود و توی این لوازم یکی از کادوهایی بود که این دوست قدیمیش بهش کادو داده بود. دوستش وقتی از این ماجرا خبردار شد خیلی ناراحت شد و سراسیمه به طرف خونۀ اون شتافت و از دوستش خواست که اون کادو رو به اون برگردونه... فیلم کمدی بود و فقط برای خندیدن ولی من رو در افکار خودم فرو برد! با خودم فکر کردم که چقدر این ماجرا در زندگی ماها میتونه مصداق داشته باشه و اونجا دیگه اصلاً جای خنده نیست! هدیه فقط اشیاء نیستن و میتونن حتی آدما باشن، میتونه حتی خود عموناصر باشه... بعد با خودم اندیشیدم که ای هالو، نفهمیدی که تو کادویی بودی که "دوست" به "دوست" دیگه ای داد و بعدش ازش پس گرفت و به مغازه برد و سر جای اولش گذاشت!

هیچ نظری موجود نیست: