۱۳۹۰ مرداد ۳۱, دوشنبه

فرشته چون بیرون رود دیو درآید!

روز بدی رو پشت سر گذاشتم، میتونم بگم که شاید یکی از بدترین یکشنبه های عمرم بود، یکشنبۀ سیاه... بالاخره آخرین ضربه ای رو که توی این مدت میتونست بهم زد که منجر به اومدن آمبولانس و بردن من به اورژانش شد، ولی عیبی نداره از قدیم گفتن اونی که نکشتت فقط قوی ترت میکنه...
این اتفاق باید میافتاد تا آخرین ماسک هم برداشته بشه و چهرۀ اصلی خودش رو نشون بده! میگن "دیو چو بیرون رود فرشته درآید" ولی من به عینه شاهد عکسش بودم، فرشته چون بیرون رود دیو درآید! پستی رو به اشکال مختلف توی زندگیم باهاشون رو در رو شده بودم ولی این جداً جایزه داشت! طرز صحبت هر کسی به طور قطع هم سطح با شأن خودشه، ولی اونچه من رو شاید برای آخرین بار در این ماجرا انگشت به دهان گذاشت اینه که چطور آدمایی که تمام زندگیشون فقط پر از ادعای انسانیت و مدنیته اینطور میتونن با رذالت هر چه تمومتر به قول شاملو از هر "گاو گند چاله دهانی" بدتر بشن... و در انتها به هیچ وجه جای تعجبی نیست و فقط به اصالت خویش بر میگردن!
خوشحالم که اگه قطره گونه ای اشک در چشمانم باقی مونده بود برای همیشه ریخت... یکی دو تا کار کوچیک باقی مونده که امیدوارم بدون مشکل حل بشه و بعدش هم در گورستان تاریخ عموناصر دفن خواهند شد... من از ابتدا هم به دنبال دعوا و جنگ و جدل نبودم و هنوز هم نه نیازی به دعوا میبینم و نه اصولاً در شأن خودم میبینم.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

بهترین جا برای آزمودن تربیت یک آدم، وسط دعواست.


اینو من نمی گم برناردشاو میگه

amunaaser گفت...

کاملاً درست گفته برنارد شاو