۱۳۹۴ خرداد ۲۵, دوشنبه

ادب از که آموختی؟

هر ساله این این موقعها که میرسه یعنی آخرهای بهار و همون خرداد ماه خودمون، یکی از اتفاقات مهمی که توی این جامعۀ قطبی میفته گرفتن دیپلم دانش آموزهاست! علامت تعجب رو گذاشتم چون کسایی که در این دیار نبودن و با رسم و رسومات این کشور آشنایی ندارن به طور حتم این جملۀ من تعجبشون رو برمی انگیزه. قریب به یک هفته کل ترافیک شهر مختل میشه به واسطۀ کامیونهایی که پر از دانش آموزهاییه که همگی یک کلاه مخصوص به سر دارن و در حال بزن و برقص و بنوش و عربده کشیدن هستن و بوقهایی در دست دارن که صدای دلنوازش رو به صدا درمیارن تا گوش هر عابری رو برای چند دقیقه ای به درد بیارن...
جداً چقدر بعضی چیزها در جوامع ما و اینجا متفاوت هستن! به یاد دیپلم گرفتن خودم افتادم. یک تیکه کاغذ پاره به دستمون دادن و گفتن: "اصلش رو متأسفانه نمیتونیم بهت بدیم. هر وقت که وضعیت نظام وطیفه ات رو مشخص کردی تازه اون موقع میتونی اصلش رو دریافت کنی"! جالب اینجاست که سالها بعد که به طریقی وضعیت نظام وظیفه مشخص شده بود،  به یاد این برگه و سند مقدس افتادم. با خودم گفتم که برم و اون رو بگیرم. کاشف به عمل اومد که در جابجایی بین این دبیرستان و اون دبیرستان دیگه اصل مدرک اصلاً وجود خارجی نداره... اینم از دیپلم ما!
و اما برگردیم به داستان این دیار و عشقشون به دیپلم. اون رو یک مدرک مهم میدونن و بنده خدا پدر و مادرها کلی باید هزینه کنن برای این جشن و سرور، در حالیکه از دهۀ شصت میلادی کلاً این دیپلم به عنوان مدرک رسمی تحصیلی ملغی شده. والله ما که بعد از گذشت چندین دهه در این مملکت سر از بعضی از رسم و رسوم اینا درنیاوردیم. آخه یکی نیست ازشون بپرسه که دیپلم گرفتن توی این دور و زمونه هم هنریه که این همه بوق و کرنا دست میگیرین و این همه سر و صدا راه میندازین؟! حالا تازه جریان جشن دیپلم که هیچی نیست و در انتها آدم میگه، باشه خوب! برای نوجوونهای در شرف جوون شدنه و برای شادیشونه و در نهایت برای بچه ها هر کاری که بکنی کم نکردی چون اونا آیندۀ ماها هستن. ولی شما رو به خدا، در سال 2015 میلادی هستیم، عصر مدرن و عصر اینترنت. آخه توی این دیار که به قول خودشون این همه پیشرفت کردن و کلی جریانها رو که جوامع شرق هنوز درگیرش هستن و شاید تا سالها هم هنوز باشن، دیگه پشت سر گذاشتن، اونوقت آدم بیاد داوطلبانه یکی رو به عنوان شاه حفظ کنه و سالانه میلیارد میلیارد هزینه خودش و خانواده اش کنه؟ بعد هم که ازشون میپرسی: آخه چرا؟ جواب بگیری که "خانوادۀ سلطنتی ما تبلیغی برای کشور ما هستند"! وقتی میگم من سر از کار این ملت درنمیارم، باورم کنین! نمیگم خیلی سر از فرهنگ و آداب رسوم وطنیهای خودم درمیارم، به هیچ وجه! اونجا رو هم اگر زیر ذره بین ببرین، ایرادهاست که میشه کرور کرور پیدا کرد... و در انتها شاید میبایست که سعی کرد تا از همۀ فرهنگها قسمتهای خوبش رو گرفت و بدهاش رو به هر قیمتی که شده پشت سر گذاشت. به قول شیخ اجل، سعدی شیرازی، "گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بی ادبان! آنچه در او ناپسند دیدم از آن پرهیز کردم..."

۲ نظر:

niki firoozkoohi گفت...

Hei Amoo
Kongefamilie har en symbolsk rolle jeg er veldig for. Hvorfor ikke?

Dette med fest på slutten av skole og artium er også fin. En fase i livet er over og men feirer det. Hvorfor ikke?

amunaaser گفت...

Niki jan
Jag har inget emot kungafamiljen i det här landet eller i något annat land för den delen. Problemet uppstår när de ska leva på mina och dina skattepengar... :)
Jag vet inte hur man firar studenten hos er i Norge, men i det här landet gör man en väldigt stor affär av den, för stor helt enkelt