اونایی که به طریقی با موسیقی سر و کار پیدا کردن، میدونن که برای توصیفش از هفت نت اصلی استفاده میشه. نکته بینان موسیقی ولی نتی هشتم رو هم در نظر میگیرن، نتی که در واقع نت نیست و در عین حال هم هست. و این نت نه صدایی داره و نه فرکانس مشخصی. این نت سکوته... میدونم که بدون اون شاید موسیقی لطفی نداشته باشه و یک جاهایی برای زیباترین کردن قطعه و آواز کاملاً ضروریه، اما نمیدونم چرا این نت به دل من نمیشینه! همۀ نتها رو در همۀ دستگاهها میتونم درک کنم ولی این نت، این سکوت، برام کاملاً بیگانه است.
راستش رو بخواین، با علم و دنیای اطلاعات زیاد سر و کار دارم. در همین رابطه بیشتر وقتم رو پای رایانه میگذرونم. سالهاست که سعی میکنم زبونش رو بفهمم و باهاش کنار بیام. فکر میکنم که تا حدودی، شاید قطره ای از دریای بیکران، رو در درک کرده باشم، یعنی وقتی از طریق برنامه باهاش ارتباط برقرار میکنم، تا حدودی سر از سیگنالهاش درمیارم، وقتی بوق میزنه، وقتی انواع و اقسام صداها رو از خودش درمیاره و حتی وقتی سکوت میکنه. زمانی که سکوت اختیار میکنه، از دو حال به رد نیست: یا مشغول فکر کردنه و داره کارش رو انجام میده که به زودی میدونم جواب میده، اگر در زمان مشخصی جواب نداد میشه حدس زد که جایی گیر کرده و باید دگمه یا دگمه هایی رو فشار داد تا از نو به کارش بپردازه؛ یا اینکه اصلا حرف شما رو متوجه نشده و کلاً جوابی برای دادن نداره و به همین دلیله که سکوت میکنه... اون که رایانه است و تکلیفش معلومه و انتظار زیادی ازش نمیشه داشت. در نهایت اگر سکوت هم کنه باید به حساب این گذاشت که درست باهاش ارتباط برقرار نشده... ولی سر از کار آدمها در نمیارم وقتی که خدا همۀ وسائل لازم برای ارتباطات رو بهشون داده و اونوقت تنها کاری که بلدن، سکوت کردنه! به همین خاطره که گفتم با سکوت میونۀ خوبی ندارم. گفتنی ها رو باید گفت هر چند که گفتنشون سخت باشه.
راستش رو بخواین، با علم و دنیای اطلاعات زیاد سر و کار دارم. در همین رابطه بیشتر وقتم رو پای رایانه میگذرونم. سالهاست که سعی میکنم زبونش رو بفهمم و باهاش کنار بیام. فکر میکنم که تا حدودی، شاید قطره ای از دریای بیکران، رو در درک کرده باشم، یعنی وقتی از طریق برنامه باهاش ارتباط برقرار میکنم، تا حدودی سر از سیگنالهاش درمیارم، وقتی بوق میزنه، وقتی انواع و اقسام صداها رو از خودش درمیاره و حتی وقتی سکوت میکنه. زمانی که سکوت اختیار میکنه، از دو حال به رد نیست: یا مشغول فکر کردنه و داره کارش رو انجام میده که به زودی میدونم جواب میده، اگر در زمان مشخصی جواب نداد میشه حدس زد که جایی گیر کرده و باید دگمه یا دگمه هایی رو فشار داد تا از نو به کارش بپردازه؛ یا اینکه اصلا حرف شما رو متوجه نشده و کلاً جوابی برای دادن نداره و به همین دلیله که سکوت میکنه... اون که رایانه است و تکلیفش معلومه و انتظار زیادی ازش نمیشه داشت. در نهایت اگر سکوت هم کنه باید به حساب این گذاشت که درست باهاش ارتباط برقرار نشده... ولی سر از کار آدمها در نمیارم وقتی که خدا همۀ وسائل لازم برای ارتباطات رو بهشون داده و اونوقت تنها کاری که بلدن، سکوت کردنه! به همین خاطره که گفتم با سکوت میونۀ خوبی ندارم. گفتنی ها رو باید گفت هر چند که گفتنشون سخت باشه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر