۱۳۹۶ مهر ۲۸, جمعه

"دنیا، قهر قهر تا قیامت!"

روزها برام گمشده ان. باورم نمیشه که امروز جمعه است. چند بار تمام تقویمها رو کنترل کردم تا مطمئن بشم که امروز واقعاً چه روزیه. اصلاً انگار دیروز رو به طور کل از تقویم زندگیم پاک کردن و وجود خارجی نداره... همه چیز اونقدر غیر واقعی به نظر میاد که به تصویر کشیدنش برام میسر نیست...
نمیدونم این دنیا رو چطور میشه توصیف کرد، دنیایی که هیچ چیزش معلوم نیست و همه چیز درش به طور تصادفی اتفاق میفته. زندگی ما آدمها در این دنیا مجموعه ایه از اتفاقات تصادفی، تصادف پشت تصادف. از اون ابتدا که خلق میشی، که فقط وابسته به اینه که کدوم "کفچه ماهی" زودتر به هدف برسه و نطفۀ تو منعقد بشه، بعد بزرگ و بزرگتر میشی تا روزی که باید سر رو به این دنیا بگذاری، تازه اگر شانس داشته باشی، والا باید پا به این دنیای بی معنی بگذاری، اینکه در کجا متولد بشی، والدینت کی باشن و از کجا و و... همه چیز تصادفی!
و آدمها... آدمها در این تصادفها بی اهمیت نیستند: "آدمها سرنوشت خودشون رو خودشون تعیین میکنن ولی شاید نه به شکلی خودشون میخوان"... و آدمها در تلاشن، تلاش برای بهتر، تلاش برای زندگی بهتر. و در این تلاشها انتخاب میکنن، انتخابهای درست و انتخابهای غلط! و تمامی این انتخابهاست که تا اندازه ای مسیر زندگی ما رو تعیین میکنه. آیا همۀ این انتخابها در دست خود ماست؟ نمیدونم! شاید نه همیشه! اونچه که مسلمه برای این انتخابها طبیعت ابزاری به ما داده و اون هم عقل ماست. باید تا اونجایی که ممکنه از این ابزار استفادۀ بهینه بکنیم. ولی این ابزار برای همۀ ما یکجور نیست... و این دقیقاً همونجاست که ما بر اساس شکل و نوع و سلامت این ابزار انتخاب میکنیم و تصمیم میگیریم، تصمیماتی که مسیر زندگی ما رو شاید برای همیشه تغییر بدن!
گفتم که آدمها به دنبال بهتر هستن، اما متاسفانه بیشتر آدمها "نیمۀ خالی لیوان" رو نگاه میکنن و قدر چیزهایی رو که دارن نمیدونن. در سعی در به دست آوردن این بهترها اونی رو که دارن از دست میدن... برای همیشه!
ای چی بگم در این ساعات صبحگاهی که ظلمت و سکوت همه جا رو در این دیار قطبی فرا گرفته! دلم از این دنیای بیهوده گرفته. دلم میخواد مثل بچه های کوچولو باهاش "قهر" کنم و بگم: "دنیا دیگه دوست ندارم. تو که دوستم نداری، پس قهر قهر تا قیامت"!


رضا صادقی - وايسا دنيا

من ديگه خسته شدم بس كه چشام بارونيه
پس دلم تا کی فضای غصه رو مهمونیه
من ديگه بسه برام تحمل اين همه غم
بسه جنگ بي ثمر براي هر زياد و كم

وقتي فايده اي نداره . غصه خوردن واسه چي
واسه عشقای تو خالی ساده مردن واسه چی
نميخوام چوب حراجي رو به قلبم بزنم
نميخوام گناه بي عشقي بيفته گردنم

نميخوام دربه در پيچ و خم اين جاده شم
واسه آتيش همه يه هيزم آماده شم
يا يه موجود كم و خالي پرافاده شم
وايسا دنيا ، وايسا دنيا من ميخوام پياده شم

همه حرف خوب ميزنند اما كي خوبه اين وسط
بد و خوبش به شما ما كه رسيديم ته خط
قربونت برم خدا چقدر غريبي رو زمين
آره دنيا ما نخواستيم دل و با خودت نبین

نميخوام دربه در پيچ و خم اين جاده شم
واسه آتيش همه يه هيزم آماده شم
يا يه موجود كم و خالي پرافاده شم
وايسا دنيا ، وايسا دنيا من ميخوام پياده شم

اين همه چرخيدي و چرخوندي آخرش چي شد
اون بلیت شانس دائم بگو قسمت كي شد
همه درويش همه عارف جاي عاشق پس كجاست
این همه طلسم و ورد جای خوش دعا کجاست

نميخوام دربه در پيچ و خم اين جاده شم
واسه آتيش همه يه هيزم آماده شم
يا يه موجود كم و خالي پرافاده شم
وايسا دنيا، وايسا دنيا من ميخوام پياده شم

هیچ نظری موجود نیست: