بعضی وقتا هیچ چیز مثل یه شعر ناب نمیتونه بیانگر احساسات آدم باشه... امروز نمیدونم چرا همش این شعر شیخ اجل توی ذهنم در حال چرخشه:
شنیدم گوسفندی را بزرگی
رهانید از دهان و چنگ گرگی
شبانگه کارد بر حلقش بمالید
روان گوسفند از وی بنالید
که از چنگال گرگم در ربودی
بدیدم عاقبت گرگم تو بودی
سعدی
شنیدم گوسفندی را بزرگی
رهانید از دهان و چنگ گرگی
شبانگه کارد بر حلقش بمالید
روان گوسفند از وی بنالید
که از چنگال گرگم در ربودی
بدیدم عاقبت گرگم تو بودی
سعدی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر