هیچ دقت کردید که احساس آدم به عنوان پدر و یا مادر هیچوقت عوض نمیشه؟ یعنی والدین بچه های خودشون رو همیشه به یک چشم نگاه می کنند، بدون در نظر گرفتن اینکه بچه ها توی چه سن و سالی هستند! خیلی سال پیش توی اون یکی دیار که بودم، یک شب سرد زمستونی طبق معمول هر شب در اون دوران، سر چهار راه روبروی راه آهن ایستاده بودم و روزنامه های عصر در دستم بود... از دور دو تا خانم رو دیدم که به سمت من میومدند. خیلی آروم قدم بر میداشتند و از راه رفتنشون معلوم بود که سنی ازشون گذشته. وقتی که خوب در تیررس دید من قرار گرفتند، دیدم که یکیشون حداقل هشتاد نود سال رو داره و اون یکی که قیافتاً به دخترش میخورد، به شصت هفتاد ساله میزد. درست در اون لحظه ای که از کنار من رد میشدند، مادر که خودش به زور با عصا راه میرفت، با دستای لرزونش شال گردن دختر رو که کمی باز شده بود و سوز رو به درون راه میداد، مرتب کرد و با صدایی محبت آمیز گفت: عزیزم، خودت رو بپوشون وگرنه سرما میخوری!... اون موقع دیدن این منظره در عین شیرین بودنش، خیلی تعجبم رو برانگیخت! الان با گذشت هر چه بیشتر زمان، احساس اون مادر رو بهتر درک می کنم.
خوشبختانه امروز خبر خوشی بهم رسید که نگرانیهای این چند وقت اخیر رو در دلم جبران خواهد کرد! فقط این رو بگم که اون پدر مادرایی که فکر می کنند، اگر بچه هاشون بزرگ بشند، از نگرانی هاشون کاسته خواهد شد، خبری "دل انگیز" براشون دارم: سخت در اشتباهید، همقطاران.
خوشبختانه امروز خبر خوشی بهم رسید که نگرانیهای این چند وقت اخیر رو در دلم جبران خواهد کرد! فقط این رو بگم که اون پدر مادرایی که فکر می کنند، اگر بچه هاشون بزرگ بشند، از نگرانی هاشون کاسته خواهد شد، خبری "دل انگیز" براشون دارم: سخت در اشتباهید، همقطاران.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر