افتخاری - رفتم كه رفتم
از برت دامن كشان رفتم اي نامهربان
از من آزرده دل كي دگر بيني نشان
رفتم كه رفتم
از برت دامن كشان رفتم اي نامهربان
از من آزرده دل كي دگر بيني نشان
رفتم كه رفتم
از من ديوانه بگذر
بگذر اي جانانه بگذر
هر چه بودي
هر چه بودم
ناگهان رفتم كه رفتم
شمع بزم ديگران شو
جام دست اين و آن شو
هر چه بودي
هر چه بودم
ناگهان رفتم كه رفتم
بعد از اين كن فراموشم كه رفتم
ديگر از دست تو مي نمي نوشتم كه رفتم
با دل زود آشنا
گشتم از دامت رها
بي وفا بي وفا بي وفا
رفتم كه رفتم
من نگويم كه به درد دل من گوش كنيد
بهتر آن است كه اين قصه فراموش كنيد
عاشقان را بگذاريد بنالند همه
مصلحت نيست كه اين زمزمه خاموش كنيد
شمع بزم ديگران شو
جام دست اين و آن شو
هر چه بودي
هر چه بودم
ناگهان رفتم كه رفتم
از من آزرده دل كي دگر بيني نشان
رفتم كه رفتم
از برت دامن كشان رفتم اي نامهربان
از من آزرده دل كي دگر بيني نشان
رفتم كه رفتم
از من ديوانه بگذر
بگذر اي جانانه بگذر
هر چه بودي
هر چه بودم
ناگهان رفتم كه رفتم
شمع بزم ديگران شو
جام دست اين و آن شو
هر چه بودي
هر چه بودم
ناگهان رفتم كه رفتم
بعد از اين كن فراموشم كه رفتم
ديگر از دست تو مي نمي نوشتم كه رفتم
با دل زود آشنا
گشتم از دامت رها
بي وفا بي وفا بي وفا
رفتم كه رفتم
من نگويم كه به درد دل من گوش كنيد
بهتر آن است كه اين قصه فراموش كنيد
عاشقان را بگذاريد بنالند همه
مصلحت نيست كه اين زمزمه خاموش كنيد
شمع بزم ديگران شو
جام دست اين و آن شو
هر چه بودي
هر چه بودم
ناگهان رفتم كه رفتم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر