۱۳۹۰ بهمن ۱, شنبه

پاروها آماده

چه هوایی بود امروز در این شهر! برف ناگهانی به سراغ این دیار اومد، برفی دیررس. ولی وقتی اومد دیگه رحم و مروت در کارش نبود. در عرض چند ساعت چنان بارید و چنان بر زمین نشست که آدم احساس میکرد که آسمون داره انتقام این چند ماه رو از ما میگیره... میگن این دفعه دیگه مثل دفعۀ قبل که مثل اومدنش رفت، نیست و روی زمین باقی خواهد موند. خوشا به حال اونایی که باید پارو رو به دست بگیرن و پارو کنن P:... پاروها آماده است؟ :-)


امروز دشت اول در تلاش به دنبال آشیونه بود. تا از ساختمون خودمون رو به ماشین برسونیم چنان این برف دل انگیز بر سرمون بارید که وقتی توی ماشین نشستیم درست مثل آدم برفی ها شده بودیم! تنها چیزی که توی اون موقعیت کم بود این بود که دو تا گردو جای چشمامون بذارن و یک هویج توی دهنمون که دیگه به معنای واقعی کلام یک آدم برفی تمام و کمال بشیم :) در ضمن آشیونه هم به لعنتی نمیارزید و اصلاً ارزش رفتن و دیدن رو نداشت! ولی خوب دیگه باید رفت و دید، اینقدر سرک توی آشیونه های ملت کشید تا بالاخره یک جای معقول رو پیدا کرد... در انتها فقط جوینده است که یابنده خواهد شد!

هیچ نظری موجود نیست: