امروز انگار در وطن روز پدره! اینقدر تاریخهای مختلفی برای روز پدر و مادر هست، که دیگه حسابشون از دست من دررفته... به پدرم زنگ زدم تا روز پدر رو بهش تبریک بگم... طفلک قبل از اینکه من فرصت تبریک گفتن رو پیدا کنم، اون به من تبریک گفت. گفت: روز پدر تو مبارک باشه، پسرم! بعد از ابراز یک تبریک متقابل گفتم: پدر جان، برای شما ممکنه مبارک باشه، ولی برای من اصلاً نیست! گفت: ای پسر، خودتو ناراحت نکن، درست میشه!... میدونم یک روزی درست میشه... زمستان خواهد گذشت و روسیاهی به زغال خواهد ماند...ا
۱ نظر:
دوست خوبی تماس گرفته بود و از طرز صحبتی که من با پدرم تو این نوشته کرده بودم، شدیداً عصبانی بود! البته عصبانیتش کاملاً بر حق بود، چون نمی دونست من تو چه حالتی اون جمله رو گفتم! اگر او هم یک عمر رو به پای بزرگ کردن فرزندی ریخته بود و این فرزند حالا او رو به کسانی فروخته بود، که بویی از انسانیت و جوونمردی نبرده بودند، اونوقت می شد ازش این سؤال رو کرد که روز پدر و یا مادر چه میمنتی براش داره؟! صحبت من درد دل یک پدر پیش پدر بود...ا
ارسال یک نظر