دوست من، از من خواستی که حالا که دستم به نوشتن آشناست و دلم از جنس دل خسته ی شماست، حالا که دل دریا رو نوشتم، دل تو رو بنویسم... از راهبی سخن گفتی که شاگردش رو برای یافتن گل گمشده اش به گلزار زندگی روانه می کنه و بهش پند میده که اگر یافتش، در طمع بهتر ش نباشه... دوست من، از دل تو می نویسم که در اوج آتش تمنات برای یافتن گمگشته ات، ترانه ای رو از من خواستی... و من در اینجا اون ترانه رو به تو تقدیم می کنم... از صمیم قلب آرزو می کنم که بزودی به مراد دلت برسی و وقتی که رسیدی، بقیه ی گلها در دشت بیکران زندگی در پیش چشمانت محو بشند...ا
یاسمین - هر که دیدم یاری داره
هر که دیدم یاری داره من ندارم
شب که میشه خانه ای روشن ندارم
برم پیش خدا دادی بر آرم
من از کی کمترم یاری ندارم
من چرا یک گل به صد گلشن ندارم
ای خدا من که دل از آهن ندارم
ای خدا من که دل از آهن ندارم
هر که دیدم یاری داره من ندارم
شب که میشه خانه ای روشن ندارم
برم پیش خدا دادی بر آرم
من از کی کمترم یاری ندارم
من چرا یک گل به صد گلشن ندارم
ای خدا من که دل از آهن ندارم
ای خدا من که دل از آهن ندارم
کاشکی در دل غم نداشتم
شب روی سنگ سر میذاشتم
از همه بودم جدا
از دیار آن آشنا
من که اینجا یار و غمخواری ندارم
دیگه در شهر شما کاری ندارم
من چرا یک گل به صد گلشن ندارم
ای خدا من که دل از آهن ندارم
ای خدا من که دل از آهن ندارم
بستم دگر بار سفر
میرم به یک شهر دگر
میرم و دل به دریا میزنم
سر به دشت و به صحرا میزنم
میرم آنجا در آنجا میزنم
من چرا یک گل به صد گلشن ندارم
ای خدا من که دل از آهن ندارم
ای خدا من که دل از آهن ندارم
شب که میشه خانه ای روشن ندارم
برم پیش خدا دادی بر آرم
من از کی کمترم یاری ندارم
من چرا یک گل به صد گلشن ندارم
ای خدا من که دل از آهن ندارم
ای خدا من که دل از آهن ندارم
هر که دیدم یاری داره من ندارم
شب که میشه خانه ای روشن ندارم
برم پیش خدا دادی بر آرم
من از کی کمترم یاری ندارم
من چرا یک گل به صد گلشن ندارم
ای خدا من که دل از آهن ندارم
ای خدا من که دل از آهن ندارم
کاشکی در دل غم نداشتم
شب روی سنگ سر میذاشتم
از همه بودم جدا
از دیار آن آشنا
من که اینجا یار و غمخواری ندارم
دیگه در شهر شما کاری ندارم
من چرا یک گل به صد گلشن ندارم
ای خدا من که دل از آهن ندارم
ای خدا من که دل از آهن ندارم
بستم دگر بار سفر
میرم به یک شهر دگر
میرم و دل به دریا میزنم
سر به دشت و به صحرا میزنم
میرم آنجا در آنجا میزنم
من چرا یک گل به صد گلشن ندارم
ای خدا من که دل از آهن ندارم
ای خدا من که دل از آهن ندارم
۲ نظر:
Ey dooste bavafaye salianesal!
Az taghdimiat mamnoonam.
vali....tche konam ke delam sahraist!
mikhaham bedavam ta tahe dasht, beravam ta sare kooh....
az har dashti goli o az har shakhi khoosheyi betchinam...
Mitarsam akharesh ham mesle an shagerde javan saram bi kolah bemoone... amma behtare saram bi kolah bashe ta kolah saram bereh!
دوست من
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
کاین ره که تو می روی به ترکستان است... :) ...ا
ارسال یک نظر