ببینم، وقتی میخواین نوشته ای جدید رو توی کامپیوتر تایپ کنین و براش یک فایل جدیدی درست کنین، معمولاً این فایل رو چه طوری نامگذاریش میکنین؟ مسلماً هر کسی به فراخور ذوق و سلیقه اش یک اسم با مسمی براش میذاره که بعداً که خواست بهش رجوع کنه به راحتی بتونه پیداش کنه! البته به طور حتم نمیشه گفت که همه در این اسم گذاری به یک اندازه خبره هستن، چون سراغ دارم کسایی رو که ماشالله اینقدر نظم تو کاراشون هست که باید ساعتها به دنبال یک فایلی که خودشون عامل ایجادش بودن، بگردن :) ولی سؤال من در واقع این نبود! بذارین برم سر اصل مطلب، منظورم این بود که وقتی یک اسمی روی این فایلتون گذاشتین به یفین دیگه یک شماره هم به آخر این اسم اضافه نمیکنین، مگه نه؟ مثلاً نمیگین "سند1" یا "فاکتور1" و غیره... مگر اینکه مطمئن باشین که بعداً حتماً یک فایل دیگه ای در آینده متعاقبش خواهد اومد، در اون صورت طبیعتاً بهتره که آدم وقتی میدونه که قراره یک سری از این فایلها به طور مسلسل ایجاد بشن، از همون روز اول شماره گذاریشون بکنه که بعداً به دردسر برخورد نکنه...
راستیاتش رو بخواین خود من هم وقتی فایلی درست میکنم معمولاً اولیش رو شماره گذاری نمیکنم! پیش خودم اینجوری میگم که اگه داستانش دنباله دار شد خوب بعدیش رو با عدد 2 به پایان میبرم... و همۀ اینا رو گفتم که به اینجای کار برسم: وقتی خریت اول رو میکردم اسمش فقط خریت بود و شماره ای نداشت، یعنی به قول روباه ملا توی شهر قصه ها که داشت داستان سه طلاقه کردن آقا خره رو توضیح میده "توی این دوره زمونه، آدم اگر خر نباشه، که دیگه شوهر نمیشه" :)...
و امروز متأسفانه روزیه که چهار سال قبل در چنین روزی با دست خودم این عدد 2 رو به آخر این خبط بزرگ زندگیم اضافه کردم! میگین یعنی چی؟ جوابش خیلی ساده است: خریت شمارۀ 2 :)... میدونم الان عزیزانی هستن که با خوندن این نوشتۀ من بهم خرده خواهند گرفت که چرا فراموش نمیکنی چنین روزایی رو، عموناصر؟ و جواب من به جز این نخواهد بود، همونطور که بارها گفتم و بارهای دیگر هم خواهم گفت: فراموش نمیکنم تا هرگز دوباره از این حماقتها توی زندگیم نکنم... هرگز و هزار و یک صد هرگز!
راستیاتش رو بخواین خود من هم وقتی فایلی درست میکنم معمولاً اولیش رو شماره گذاری نمیکنم! پیش خودم اینجوری میگم که اگه داستانش دنباله دار شد خوب بعدیش رو با عدد 2 به پایان میبرم... و همۀ اینا رو گفتم که به اینجای کار برسم: وقتی خریت اول رو میکردم اسمش فقط خریت بود و شماره ای نداشت، یعنی به قول روباه ملا توی شهر قصه ها که داشت داستان سه طلاقه کردن آقا خره رو توضیح میده "توی این دوره زمونه، آدم اگر خر نباشه، که دیگه شوهر نمیشه" :)...
شهر قصه - وقتی آدم خر نباشه
و امروز متأسفانه روزیه که چهار سال قبل در چنین روزی با دست خودم این عدد 2 رو به آخر این خبط بزرگ زندگیم اضافه کردم! میگین یعنی چی؟ جوابش خیلی ساده است: خریت شمارۀ 2 :)... میدونم الان عزیزانی هستن که با خوندن این نوشتۀ من بهم خرده خواهند گرفت که چرا فراموش نمیکنی چنین روزایی رو، عموناصر؟ و جواب من به جز این نخواهد بود، همونطور که بارها گفتم و بارهای دیگر هم خواهم گفت: فراموش نمیکنم تا هرگز دوباره از این حماقتها توی زندگیم نکنم... هرگز و هزار و یک صد هرگز!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر