۱۳۸۶ اردیبهشت ۲۸, جمعه

مرا گر خود نبود این بند

عمو ناصر، یک موقعی اینجا نوشتی که آدم توی زندگی برای هر چیزی یک بهایی پرداخت میکنه، و مشکل بزرگی که خیلی از انسانها بیشتر وقتا باهاش برخورد می کنند اینه که فراموششون میشه با به دست آوردن یک چیز ممکنه چیز دیگه ای رو از دست بدند! یک جای دیگه ای از "خود بودن" نوشتی و بهایی رو که آدم گاهی وقتها باید براش بپردازه. حالا ازت میخوام بپرسم که آیا حاضری هر قیمتی رو برای این خود بودنت پرداخت کنی؟ می دونم که هیچوقت توی زندگیت سعی نکردی که خودت رو به جز اونکه هستی جلوه بدی و تنها آرزوت توی زندگی این بوده که بین این چند میلیارد آدمی که روی این کره ی خاکی زندگی می کنند فقط یک نفر پیدا بشه که تو رو به همون شکل که هستی ببینه و بخواد ولی ...
...
مرا گر خود نبود این بند، شاید بامدادی همچو بادی دور و لغزان
می گذشتم از تراز خاک سرد پست
جرم این است
جرم این است

شاملو

هیچ نظری موجود نیست: