۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۲, چهارشنبه

اول ماه مه

روزها، هفته ها و ماهها به سرعت برق و باد در حال عبورند! چشم به هم می زنی یک هفته میگذره... عموناصر، انگار شوخی شوخی دیگه افتادی توی سرازیری ها... :)ا
بگذریم... اول ماه مه هم اومد و به مبارکی و میمنت گذشت. هوای آفتابی برای تظاهرکنندگان هر ساله ی این روز بسیار دلپذیر بود و در حالیکه همگی گرد "پوسیدون، ایزد آبها" در میدان اصلی شهر ما حلقه زده بودند، به سخنرانی بازندگان انتخابات اخیر این کشور قطبی گوش فرا میدادند! البته شب قبلش یعنی سی آوریل رو نیز نباید فراموش کرد که در این سرزمین به طرز خاصی جشن گرفته میشه و خلاصه از بزرگ و کوچیک به بیرون می زنند، آتیش بزرگی به پا کرده و پیرامونش جمع میشند! در این آتیشها البته اون قدیم قدیما "جادوگران" رو می سوزونده اند...ا
میگم، دنیای آدما چقدر متفاوت میتونه باشه! تا وقتی که به طریقی پات به این دنیاها باز نشده باشه، حتی در مخیلاتت هم نمیتونی بعضی از امیال و آرزوهای انسانها رو تخمین بزنی! در یک برهه ای از زندگیم که توی یکی از این کشورهای سردسیر زندگی میکردم، به فراخور زندگی دانشجویی بایستی در هوایی بسیار سرد صبحها چندین ساعت توی هوای آزاد کار می کردم. یادم میاد که چقدر وضعیت و دمای هوا در اون پریود زندگی من رو تحت الشعاع قرار میداد، به طوری که شاید بعضی از روزها آرزویی به جز "چند درجه بالای صفر" نداشتم!... حالا در این روز جهانی کارگر و شب قبلش، هستند کسانی که هوای گرم و آفتابی شاید شعف و شادیی به زندگیشون می بخشه، که تا آدم چند لحظه ای رو در دنیاشون سپری نکرده باشه، این احساس رو در اونها درک نخواهد کرد!ا

هیچ نظری موجود نیست: