۱۳۹۰ بهمن ۹, یکشنبه

دعای یکشنبه

یک روز یکشنبه است شاید مثل خیلی از یکشنبه های قبل. صبح رو یک کمی دیرتر از روزهای تعطیل دیگه از جام بلند شدم چون شب خیلی دیر خوابیدم! راستش این فیلم فراری رو توی تلویزیون نشون میداد و من نمیدونم چند صد بار دیدمش ولی هر بار باز میشینم و تا آخرش نگاه میکنم. فکر کنم قبلاً هم اینجا بهش اشاره ای کرده باشم که یادآور خاطرات کودکی منه...
داشتم میگفتم که امروز مثل روزهای دیگه است، ولی آیا واقعاً اینطوریه؟ آیا واقعاً روزی توی زندگی وجود داره که درست مثل روزهای دیگۀ زندگی باشه؟! اگر آدمی این توان رو داشت که میتونست تک تک روزهای گذشته رو دقیقاً به خاطر بیاره، به طور قطع به این نتیجه میرسید که هر روزی برای خودش منحصر به فرده! ولی متأسفانه و یا خوشبختانه به عبارتی، حافظۀ ما آدما هنوز به اون مرحله نرسیده که بتونه چنین مقایسه ای رو بدون کمک گرفتن از تکنولوژی انجام بده. چرا نوشتم خوشبختانه؟! چون بیشتر وقتا ما آدما ترجیح میدیم که همه چیز رو به خاطر نیاریم و به طریقی این خودش موهبتی الهیه! جداً فکرش رو بکنین که اگه قرار بود همیشه همه چیز رو به خاطر میاوردیم، زندگی چقدر وحشتناک میشد! الان به یقین خوانندۀ باریکبین میگه، خوب به یاد آوردن خاطرات خوب که چیز بدی نیست، حتی اگر دائمی و برای همیشه باشه! در اون صورت من هم جواب میدادم که کاملاً من هم موافق بودم، ولی طبیعت هیچ گلی رو بدون خار نیافریده، اگر خوبه رو بهت داد، مطمئن باش که بده هم پشت بندش خواهد اومد :)
در هر حال، بدون اینکه بخوام بیشتر وارد این بحث فلسفی بشم، در این هوای ابری و نیمه سرد، در این شهر شمالی اروپا، در صبح روز یکشنبه ای مثل یکشنبه های قبل (!)، خوشحالم از اینکه زنده ام و سلامت، و خوشحالم از اینکه میتونم فراموش کنم، و شکرگزارم برای این "نسیان"، این موهبت الهی... آمین، یا رب العالمین! :) 

هیچ نظری موجود نیست: