۱۳۸۸ فروردین ۱۹, چهارشنبه

بوی خوش تافت

بوی بهار رو خیلی دوست دارم، به خصوص صبح زود وقتی در خونه رو باز میکنی و ریه هات از نسیم این فصل زیبا پر میشه، احساس طراوت و شادابی خوبی بهت میده... البته وقتی چمنهای توی حیاط رو میبینم که باید قاعدتاً سال پیش زده میشدند و الان به شکل جنگلی مرکب از رنگ زرد و سبز دراومدند، اون طراوت همونجوری که اومده، همونجوری هم میره...:( ولی هیچوقت بوی بهار اینجا مثل مال وطن نیست! حداقل برای من که اینطور نیست و هر چقدر توی این سالها سعی کردم شمه ای از اون رایحه ی بهاری رو اونجا در این دیار شمالی پیدا کنم، هنوز که تنونسته ام و موفقیتی حاصل نکرده ام.
 یادم میاد اون موقعها که هم سن و سال پسر کوچیکم بودم، تازه متوجه ظواهرم شده بودم.  به سر و وضعم داشتم بواش یواش اهمیت بیشتری میدادم و البته برای پسر بچه ی تو اون سن و سال مو و زلف از اهمیت خاص خودش برخوردار بود :) موهای بلند مد بودند ولی مدارس اجازه ی بلند کردن مو رو به ما نمیدادند! بنابرین تنها راه صفا دادن به گیسوان، میزامپلی و سشوار کشیدن بود! موها ی بیچاره رو چنان زیر سلطه ی بُرُس و باد سوزان و داغ این وسیله ی برقی قرار میدادیم، که اگر میتونستند به زبون بیاند، داستانها برای تعریف کردن داشتند! ولی هر چقدر هم به این موهای از خدا بیخبر شکل و فرم میدادی، پوش میدادی، باز هم بعد از چند ساعت از ریخت و قیافه میفتادند. اون موقعها هم که مثل امروز خبری از انواع و اقسام ژل و کف و از این  جریانها نبود! باید که چاره ای  جُستن... روزها و هفته ها جستجو (فضولی توی وسایل مادر) بالاخره نتیجه داد:  اسپری تافت بهترین وسیله برای جلوگیری از خراب شدن موها بود :) خلاصه عموناصر رو توی اون دوران مجسم کنید با موهای سشوار کشیده و تافت زده، کفشهای پاشنه بلند لِژدار و  شلوار پاچه گشاد که میشد باهاش دعوت به همکاری با رفتگران محترم در شهر شد... ای روزگار! عجب روزایی بودند اون روزا!... و هنوز میتونم بوی خوش تافت رو که با عطر گلهای بهاری آمیخته میشدند و تمامی مشامم رو لبریز میکردند، با بینی ذهنم استشمام کنم...