۱۳۸۸ فروردین ۱۴, جمعه

هم نفس

دیروز داشتم به لیست دوستانی که عمداً و سهواً گذارشون به اینجا افتاده نگاهی میکردم، که چشمم به بالاگردون افتاد.  کنجکاویم جلب شد و گفتم سری بزنم ببینم اونجا کجاست! دیدم در صفحه ی ورودیش اینچنین آغاز کرده بود: "همه شنیده‌ایم که صدها هزار وبلاگ فارسی وجود دارد، اما نه عدد دقیقی از تعداد این وبلاگها موجود است و نه توافقی بر اینکه این وبلاگها در مورد چه می‌نویسند..." راستش میدونستم که تعداد وبلاگهای فارسی خیلی زیادند ولی اینکه صدهاهزار باشند دیگه از حوضه ی تصوارات من خارج بود. توی همین کشور محل سکنای ما شخصاً میدونم که صدها وبلاگنویس شناخته شده و شاید هزاران هزار ناشناس وجود داشته باشه! یکی از این همولایتی های ما که من چند وقت پیش تصادفاً کشفش کردم، عمواروند گرامیه که همین چند روز پیش هم تولد هفتاد سالگیش بود :) گاهی اوقات وقتی نوشته هاش رو میخونم که بیشترش خاطراتشه، پیش خودم فکر میکنم که: عموناصر، چقدر تعریف کردن خاطراتت شبیه طرز تعریف کردن این وبلاگنویس همولایتیته! با اینکه شاید حداقل یک نسل فاصله بین شماست!
همیشه به دوستان و عزیزانی که سالگرد تولدشون فرا میرسه میگم: سن فقط یک عدده و بس! بعضی از آدما توی سنای پایین هم احساس مسن بودن میکنند و بعضی دیگه در بالاترین سنها هم شادابی جوونی رو میشه در چهره اشون دید. ولی به هر حال هر چقدر هم که این قضیه صحت داشته باشه، باز هم قانونی در طبیعت هست که نمیشه منکرش شد و بشر تا به امروز نتونسته بهش فائق بیاد: همه ی ما به دنیا میایم و باید که یک روز از این دنیا بریم! همه امون  یک روزی طفلیم، یک روز نوجوون و جوون و سرانجام روزی پیر خواهیم بود و فرسوده. خیلی چیزا توی زندگی میان و میرن: جوونی، زیبایی... بچه های آدم هم گذرا هستند، میان و نوری به زندگیت میدن و بعد به دنبال سرنوشت خودشون میرن... باید برن چون این قانون طبیعته! میدونید در انتها چی برای آدم باقی میمونه یا شاید بهتر باشه بگم، چه کسی؟ اونیکه در آخرین لحظه یک لیوان آب رو به دستت میده، شاید با دستهای  چروکیده و لرزانش، دستهایی که تا آخرین لحظه هیچوقت تو رو تنها نذاشتند... اون همدم توست و تا تفس آخر هم نفس توست... 

۴ نظر:

جهانگرد گفت...

سلام عموناصر
من به بررسی وبلاگهای منطقه شما پرداختم وده دوازده تا از ان عزیزان را می شناسم
راستی دوسه شب پیش بی بی سی فارسی پستی در باره ازدواج مهاجران ایرانی را از وبلاگ شما پخش کرد واسم وتصویر وبلاگ شما را نشان داد تبریک می گویم رفتی روی انتن

amunaaser گفت...

سلام جهانگرد عزیز
تعداد وبلاگها اینقدر زیاده که حد ومرز نداره :)
چه جالب که ما هم رفتیم روی آنتن و خودمون هم خبر نداشتیم :) کدوم برنامه بود؟

عمو اروند گفت...

سلام هم‌شهری! چه جوری؟ حال‌واوالت خوبه باوام؟
امروز ا مه خواستن که برم رو آنتن آمریکا. جُواب نه به ششان دادم دادا. منه چه به آمریکا. میگه نه؟ تو شی میگی؟

amunaaser گفت...

سلام به همشهری یک خرده شمالی :)
قربان شما، به حمدالله بد نیستیم... خوبه حالا به شما پیشنهاد دادن تا ببرنتون رو آنتن! ما رو تپرسیده بردنمون اون بالاها، بی انصافا یه خبر م بهمون ندادند...:)