۱۳۸۵ تیر ۳, شنبه

گر چه پیرم تو شبی...ا

این شعر حافظ رو به تو دوست خوبم تقدیم می کنم، امیدوارم که اون در خوشبختی که فکر میکردی، به روی من باز شده، واقعاً به روی تو باز شده باشه...ا
مژده وصل تو کو کز سر جان برخيزم
طاير قدسم و از دام جهان بر خيزم
به ولای تو که گر بنده خويشم خوانی
از سر خواجگی کون و مکان برخيزم
يارب از ابر هدايت برسان بارانی
پيشتر از آن که چو گردی ز ميان برخيزم
بر سر تربت من با می و مطرب بنشين
تا ببويت ز لحد رقص کنان بر خيزم
خيز و بالا نما ای بت شیرین حرکات
کز سر جان و جهان دست فشان بر خیزم
گر چه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم گیر
تا سحر گه ز کنار تو جوان بر خیزم
روز مرگم نفسی مهلت دیدار بده
تا چو حافظ ز سر جان و جهان بر خیزم

هیچ نظری موجود نیست: