۱۳۸۵ خرداد ۷, یکشنبه

What A Wonderful World

این آخر هفته هم مثل بقیه ی آخر هفته ها گذشت! دوباره یکشنبه غروب غم انگیز که دقیقا همون احساس عصر جمعه ها رو به آدم میده: فردا دوباره روز از نو و روزی از نو...ا
هفته ای آینده اصلا هفته ی جذابی برام نیست! کاش میتونستم یه جوری از توی تقویمم پاکش کنم... کاش می شد خیلی از هفته ها رو از توی تقویم عمر پاک کرد، ولی زندگیه دیگه... روزای خوب و بد، همه رو باید زندگی کرد...ا
امشب خیلی دلم میخواد بنویسم، ولی میدونم که اگه ادامه بدم فقط گله و شکایت خواهد بود و راستش دیگه از نالیدن خسته شدم، از همیشه قربانی بودن خسته شدم و از دایما مورد ظلم قرار گرفتن خسته شدم... فردا نیز روزی دگر است، به امید فردایی بهتر... چه دنیای زیبایی، عمو ناصر...ا

Louis Armstrong - What A Wonderful World


I see trees of green, red roses too
I see them bloom for me and you
.And I think to myself what a wonderful world

I see skies of blue and clouds of white
The bright blessed day, the dark sacred night
.And I think to myself what a wonderful world

The colors of the rainbow so pretty in the sky
Are also on the faces of people going by
I see friends shaking hands saying how do you do
.They're really saying I love you

I hear babies cry, I watch them grow
They'll learn much more than I'll never know
And I think to myself what a wonderful world
.Yes I think to myself what a wonderful world

هیچ نظری موجود نیست: