۱۳۸۵ خرداد ۶, شنبه

درس عبرت

بعضی وقتا به سرم میزنه که بشینم و تمام خاطرات زندگیمو به روی کاغذ بیارم، ولی بعدش پشیمون میشم. با خودم فکر می کنم که یادآوری گذشته ها فقط میتونه دردناک باشه. شاید هم اشتباه می کنم و به یاد آوردن یک سری اتفاقات، شاید کمکی به حال و آینده باشه و باعث بشه، آدم یک سری از اشتباهات گذشته رو دوباره تکرار نکنه! به هر حال تا حالا که در این مورد نتونستم با خودم کنار بیام. شاید هم یک روزی این فکر رو عملی کردم و تمامی خاطرات چند دهه ی اخیر رو اینجا تعریف کردم! کسی چه میدونه، یک وقت هم دیدی که کسانی در این دنیای خاکی هستند که از گذشته های تو، عمو ناصر، درس عبرت گرفتند... شاید که یاد گرفتند که قدر هم رو تو زندگی بدونند و از ایثار عشقشون نسبت به هم دریغ نکنند، زیرا که هیچ لحظه ای توی زندگی دیگه بر نمیگرده... فردا شاید خیلی دیر باشه... خیلی دیر...

هیچ نظری موجود نیست: