نخست وزیری داشتیم در این دیار چند سال پیش که البته دیگه به طور جدی در صحنۀ سیاست نیست. در دورۀ خودش کلی کار مثبت و منفی انجام داد درست مثل باقی سیاستمدارایی که بر مسند قدرت میشینن. راستش رو بخواین نه کارای مثبتش زمان وزارتش تو ذهنم هست و نه کارای منفیش ولی اونچه که از این آدم به یادم مونده دورۀ قبل از به قدرت رسیدنشه، وقتی که حزبشون بی رهبر مونده بود و رسانه ها دائماً به دنبال این بودن که معادلۀ "کی نفر بعدی خواهد بود؟" رو حل بکنن. در این میون مرتب با این شخص توی رادیو و تلویزیون مصاحبه میکردن و سؤال دائمشون این بود که آیا اون به رهبری حزب درخواهد اومد یا نه، و جواب اون هم این بود که "این اتفاق به هیچ عنوان نخواهد افتاد"! و خلاصۀ کلام، سرتون رو درد نیارم که از اونا اصرار و از این سیاستمدار انکار. این جریان ماهها به طول انجامید. سرانجام یک روز که هیچکس انتظارش رو نداشت ناگهان در کمال تعجب همگان همین شخصی که انگار بند نافش رو با "نه" بریده بودن، گفت "آره"!
حالا حتماً پیش خودتون فکر میکنین که: خوب، اینکه چیز عجیبی نیست! سیاستمداره دیگه و از قدیم هم که گفتن سیاست پدر و مادر نمیشناسه! دروغ گفتن و انکار کردن هم که برای اونا درست عین آب خوردن میمونه... ولی واقعیت امر اینجاست که این جریان فقط محدود به این قشر "هفت خط" جامعه نیست، هرچند در این مهم هیچ احدی به پای اونها نمیرسه و نخواهد رسید.
از شما چه پنهون که توی همۀ آدما این توانایی خدادادی وجود داره، منظورم توانایی انکار کردنه، منتها درست به مانند بقیۀ چیزها توی زندگی کم و زیاد داره، شدت و ضعف داره. بعضیها اصلاً انکار نمیکنن و خودشون هم نمیدونن که انکار نمیکنن، بعضیهای دیگه اهل انکار نیستن و البته میدونن که انکار نمیکنن، اونایی هم هستن که انکار میکنن و ملتفت هستن که انکار میکنن و دستۀ آخر اونایی هستن که انکار میکنن و حتی روحشون هم خبر نداره که از منکران فی الارض هستن :)
و امان از دست دستۀ آخر! همۀ عمر رو در حال انکار کردن بعضی چیزها توی زندگی هستن. چنان انکار میکنن جلوی تو که تو حاضری دست رو روی همۀ کتابهای الهی بذاری و قسم بخوری که "این آدم هرگز این چیزهایی رو که انکار میکنه انجام نخواهد داد"! یعنی اصلاً هم جای تعجبی نیست که توی نوعی اینچنین تحت تآثیر این انکارها قرار بگیری و باورشون کنی چون حتی خودشون هم اینقدر که انکار کردن دیگه اونچنان باورشون شده که اصولاً اصل حقیقت از یادشون رفته... و درست مثل سیاستمدار ما که یک روزی همه رو به تعجب واداشت، این دستۀ آخریها هم ناگهان میزنن زیر تموم اون "انکاریاتشون"... و تو در انتها پیش خودت فکر میکنی که "خورشید هیچوقت زیر ابرها باقی نمیمونه و روزی بالاخره با گرماش حتی به سراغ تو هم خواهد اومد"!
حالا حتماً پیش خودتون فکر میکنین که: خوب، اینکه چیز عجیبی نیست! سیاستمداره دیگه و از قدیم هم که گفتن سیاست پدر و مادر نمیشناسه! دروغ گفتن و انکار کردن هم که برای اونا درست عین آب خوردن میمونه... ولی واقعیت امر اینجاست که این جریان فقط محدود به این قشر "هفت خط" جامعه نیست، هرچند در این مهم هیچ احدی به پای اونها نمیرسه و نخواهد رسید.
از شما چه پنهون که توی همۀ آدما این توانایی خدادادی وجود داره، منظورم توانایی انکار کردنه، منتها درست به مانند بقیۀ چیزها توی زندگی کم و زیاد داره، شدت و ضعف داره. بعضیها اصلاً انکار نمیکنن و خودشون هم نمیدونن که انکار نمیکنن، بعضیهای دیگه اهل انکار نیستن و البته میدونن که انکار نمیکنن، اونایی هم هستن که انکار میکنن و ملتفت هستن که انکار میکنن و دستۀ آخر اونایی هستن که انکار میکنن و حتی روحشون هم خبر نداره که از منکران فی الارض هستن :)
و امان از دست دستۀ آخر! همۀ عمر رو در حال انکار کردن بعضی چیزها توی زندگی هستن. چنان انکار میکنن جلوی تو که تو حاضری دست رو روی همۀ کتابهای الهی بذاری و قسم بخوری که "این آدم هرگز این چیزهایی رو که انکار میکنه انجام نخواهد داد"! یعنی اصلاً هم جای تعجبی نیست که توی نوعی اینچنین تحت تآثیر این انکارها قرار بگیری و باورشون کنی چون حتی خودشون هم اینقدر که انکار کردن دیگه اونچنان باورشون شده که اصولاً اصل حقیقت از یادشون رفته... و درست مثل سیاستمدار ما که یک روزی همه رو به تعجب واداشت، این دستۀ آخریها هم ناگهان میزنن زیر تموم اون "انکاریاتشون"... و تو در انتها پیش خودت فکر میکنی که "خورشید هیچوقت زیر ابرها باقی نمیمونه و روزی بالاخره با گرماش حتی به سراغ تو هم خواهد اومد"!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر