۱۳۸۷ بهمن ۱۸, جمعه

غم تنهایی

فریدون فروغی - غم تنهایی

چرا وقتی که آدم تنها میشه
غم و غصه اش قد یک دنیا میشه
میره یک گوشه ی پنهون میشینه
اونجا رو مثل یه زندون میبینه

غم تنهایی اسیرت میکنه
تا بخوای بجنبی پیرت میکنه
غم تنهایی اسیرت میکنه
تا بخوای بجنبی پیرت میکنه

وقتی که تنها میشم اشک تو چشام پر میزنه
غم میاد یواش یواش خونه ی دل در میزنه
یاد اون شب ها می افتم زیر مهتاب بهار
توی جنگل لب چشمه می نشستیم من و یار

غم تنهایی اسیرت میکنه
تا بخوای بجنبی پیرت می کنه
غم تنهایی اسیرت میکنه
تا بخوای بجنبی پیرت میکنه

میگن این دنیا دیگه مثل قدیما نمی شه
دل این آدما زشته دیگه زیبا نمی شه
اون بالا باد داره زاغه ابرا رو چوب میزنه
اشک این ابرا زیاده
ولی دریا نمیشه

غم تنهایی اسیرت میکنه
تا بخوای بجنبی پیرت میکنه
غم تنهایی اسیرت میکنه
تا بخوای بجنبی پیرت میکنه

هیچ نظری موجود نیست: